سفر به زادگاه بابا نوئل (تصویری)


دهکده بابا نوئل در نزدیکی رووانیئمی بدون هیچ تردید یکی از جاذبه های توریستی این منطقه از کشور فنلاند محسوب می‌شود...
 
در منطقه ای بسیار دورافتاده در سرزمین های شمالی پوشیده از یخ و برف بابا نوئل که هر سال کودکان هنگام جشن نوئل (کریسمس) در شب 24 دسامبر انتظار او و هدیه هایش را می‌کشند، زندگی می‌کند. براساس روایاتی کلبه بابا نوئل در سرزمین قوم لاپون ها در کشور فنلاند است. سفری کوتاه به زادگاه بابا نوئل. 
 

گفته می‌شود دهکده بابا نوئل در نزدیکی ناحیه رووانیئمی ‌در قلب قطب شمال در کشور فنلاند واقع شده است.
 

براساس این روایت این منطقه از اسکاندیناوی روز به روز محبوب تر شده و توریست های زیادی را به خود جلب می‌کند.
 

در شب 24 و نیمه شب 25 دسامبر بابا نوئل با سورتمه ای که گوزن ها آنرا می‌کشند سفرش را انجام می‌دهد. او برای این سفر یک شبه مدت یک سال تدارک می‌بیند.
 

بابا نوئل در داخل سالن گرم و نرمش نشسته است و افراد بزرگ و کوچک که برای دیدن او از سراسر جهان به سرزمین دورافتاده لاپونیا سفر می‌کنند، می‌توانند در کنار او یک عکس یادگاری بگیرند.
 
دهکده بابا نوئل

دهکده بابا نوئل در نزدیکی رووانیئمی ‌بدون هیچ تردید یکی از جاذبه های توریستی این منطقه از کشور فنلاند محسوب می‌شود.
 
بابا نوئل
 
بابا نوئل با دقت سفرش را تدارک می‌بیند و از روی یک کره جغرافیایی تمام نقاط جهان که باید به آنها برود را نگاه کرده و سپس آدرس خانه همه کودکان خوب را بررسی می‌کند.
 
برای انجام این سفر دور و دراز یک شبه تمام گوزن های بابا نوئل در طول سال آماده شده و به خوبی مراقبت می‌شوند. 
 
سرزمین لاپونیا
 
منظره ای از گستره بی انتها و پوشیده از برف و یخ محل سکونت بابا نوئل در سرزمین لاپونیا در کشور فنلاند.
 
بابا نوئل

بابا نوئل که از گوزن هایش به خوبی مراقبت کرده است 4 گوزن که از سایر گوزن ها قویتر و آماده تر هستند را انتخاب کرده و آنها را به سورتمه حامل هدایا می‌بندد و با آغاز سفرش درست قبل از غروب آفتاب، جشن نوئل (کریسمس) نیز شروع می‌شود.
 

بابا نوئل کیسه هدایا به دوش در شب 24 دسامبر آرام و آهسته از دودکش شومینه و اگر خانه شومینه نداشته باشد از در وارد خانه می‌شود و هدایای کودکان را برای آنها می‌گذارد. کودکان صبح روز 25 دسامبر پس از بیدار شدن از خواب با دیدن هدایای خود شاد و خوشحال شده و می‌فهمند که شب قبل بابا نوئل به خانه آنها آمده است.

آشور

در دنیای قدیم، تمدن‌های قابل توجه منحصر به بین‌النهرین، پارس، چین، جنوب اروپا و شمال شرق آفریقا بود، اما در این بین، بیشترین تمرکز قدرت، شوکت و نفوذ در بین‌النهرین بود. از 2300 قبل از میلاد مسیح، دولت‌های متعددی در این منطقه به‌وجود آمدند که برخی از آنها نظیر عیلامی‌ها، سوری‌ها و فینیقی‌ها از قدرت و شکوه فراوانی برخوردار شدند. این ملت‌ها دارای روحیه شهرنشینی و ایجاد تمدن بودند اگرچه از جنگاوری نیز غافل نبودند، اما به‌تدریج در بین‌ النهرین دولتی در حال پا گرفتن بود که می‌توانست حیات تمدن‌های بین‌ النهرین را به خطر اندازد.

 

دولت آشور

آشوری‌ها که ملتی سامی‌نژاد بودند در 1300 قبل از میلاد استقلال یافته و سیاست «جنگ و پیشروی» را اتخاذ کردند. دلیل اصلی این امر نیز غیر حاصلخیز بودن زمین‌های آنها و آبادانی تمدن‌های مجاور بود. در بهار هر سال دولت آشور نیروهای خود را گردآوری کرده و به شهرهای آباد اطراف می‌تاخت. نبردهای پی‌درپی، آنها را به اندازه‌یی قوی و جنگاور ساخت که بین سال‌های 1300 تا 600 قبل از میلاد قوی‌ترین قدرت نظامی آسیا بودند. سپرهای بلند، وسایل قلعه‌کوب و برج‌های متحرک سبب شده بود تا هیچ شهری در برابر آنها توان مقاومت نداشته باشد و از طرف دیگر در دشت‌ها نیز سربازان تمدن‌های دیگر قادر به مبارزه با آنها نبودند چرا که سرباز آشوری از نظر تجهیزات سرآمد زمان خود بود. تیر و کمان، نیزه، کلاهخود و زره سبب شده بود تا مردان آشوری تقریبا رویین‌تن شوند. می‌توان گفت از نظر نظامی، آشور به مانند رم باستان بود و سپا‌هیان آشوری بسیار منظم و تعلیم دیده بودند.

دولاندلن، تاریخ‌نویس فرانسوی، در کتاب تاریخ جهانی خود می‌نویسد: خطر آشوری‌‌ها تنها به دلیل تجهیزات پیشرفته آنها نبود بلکه روش حمله و یورش آنها بیشتر سبب وحشت دشمنان می‌شد. (ملتی که در مقابل آنها سر فرود نمی‌آورد از روی زمین محو می‌شد.) آنها به غارت دهات، سوزاندن خرمن‌ها و قطع درختان میوه‌دار اقدام می‌کردند. سکنه شهرها را می‌کشتند، پوست مردان را می‌کندند و آنها که زنده می‌ماندند به ‌غلامی می‌رفتند.

 

آشور در اوج قدرت

در 800 قبل از میلاد آشور بیشتر سرزمین‌های متمدن را خراجگزار خود کرده بود، سوریه به تصرف درآمده و بابل تحت فرمان گردید. در 799 ق.م همزمان با پادشاهی سارگن دوم، امپراتور بزرگ آشور،‌ ناگهان تمام ملل تحت فرمان آشور (که تقریبا خاور نزدیک امروز به علاوه مصر را در بر می‌گرفت) سر به طغیان برداشتند. اتحادیه نیرومند آنها را شاید بتوان نخستین اتحاد بزرگ نظامی تاریخ بشر دانست. اتحادیه‌یی مرکب از بابل، عیلام، مصر، شام و ماد به‌عنوان دولت‌های بزرگ دنیای قدیم در کنار ده‌ها ملت کوچک دیگر تحت ستم، به این نتیجه رسیدند که زمان برای درهم کوبیدن سپا‌هیان آشور فرا رسیده غافل از آنکه قدرت نظامی و جنگاوری آشور چیز دیگری است.

سارگن در 720 ق.م به شام (سوریه) رفته و آنها را به همراه نیروهای مصرفی یکجا درهم کوبید. سپس با حمله به شمال ملل اورات و مادها را شکست داد و ناگهان حرکت خود را به سمت جنوب سامان داد.

ارتش وحشت‌زده عیلام، نجنگیده بابل را رها کرد و به‌جنوب بین‌النهرین عقب نشینی کرد. پسر سارگن، سناخریب، نیز پس از او به مدت 15 سال نبردها را ادامه داد و بابل را کاملا ویران کرد. وی آسیای صغیر را نیز تصرف کرد.

با به قدرت رسیدن آشور بانی‌پال در 669 ق.م، امپراتوری آشور به حد کمال رسید. شهرهای بزرگ آسیا یا خالی از سکنه شدند یا اینکه به تصرف آشور در آمدند. بانی‌پال چندی بعد عیلام را به تبعیت وادار کرد و با

نابود کردن شهر تب، مصری‌ها را نیز وادار به تبعیت کرد.

امپراتوریهای بین النهرین

امپراتوریهایی در بین النهرین از حدود 2000 سال قبل از میلاد شکوفا شده ومنقرض گردید. جنگجویان هی تی در سال 1595 قبل از میلاد، شهر بابل قدیم را نابود کردند و اداره قلمرو تحت سلطه آن را به دست گرفتند تا پیش از سال 1200 قبل از میلاد، امپراتوری هی تی، بوسیله سپاهی بیرحم از آشوریان تصرف و منقزض گردید امپراتوری آشور به سرعت در بین النهرین گسترش یافت. اما هنگامی که در قرن هفتم قبل از میلاد به اوج رسیده بود، بوسیله بابلیها مورد حمله قرار گرفت. 



این کنده کاری نشان می دهد که آشوریان برای حمله به
یک شهر از کله قوچ (دژکوب) استفاده می کردند.



هی تی ها، ساکنان اولیه نواحی مرکزی ترکیه کنونی، سپاهی منظم و تعلیم دیده فراهم آوردند. آنها در سال 1595 قبل از میلاد بابل را تسخیر نمودند و به صورت یکی از قدرتهای حاکم شرق میانه در آمدند. هی تی ها امپراتوری خود را از محلی واقع در نزدیکی شهر بغاز کوی در ترکیه کنونی، اداره می کردند آنان بر روی قله یک تپه دور دست، قلعه ای ساختند و با احداث دیواری سنگی به طول تقریبی 5 کیلومتر (3 مایل )، بر استحکام آن افزودند.

مهارت در فنون جنگی


پیروزیهای نظامی هی تی ها به استفاده ماهرانه آنها از ارابه های جدید و سبک و نحوه به کار گیری سلاحشان، بستگی داشت سربازان هی تی دارای مهارتهای گوناگون بودند آنها در جنگهای منظم روی دشتهای هموار سوریه، بوسیله نیزه می جنگیدند و در نبرد های تن به تن در میان ماهور های ترکیه با شمشیر های برنده، به نبرد می پرداختند.

نبرد هی تی ها با مصریان


در حدود سال 1304 قبل از میلاد، هی تی ها حتی با مصریان که یک تمدن قدرتمند ایجاد کرده بودند، در محلی به نام کادش، جنگیدند هر دو کشور به پیرزریهایی دست یافتند آنها در نهایت یک قرارداد صلح امضا کردند طبق این قرارداد ، شمال دمشق به عنوان مرز میان هی تی و مصر تعیین گردید.

اهمیت آهن


هی تی ها در سرزمین خود، واقع در ترکیه کنونی، روش ذوب آهن و استخراج آهن از آن را تکامل بخشیدند این امر آنها را قدرتمند نمود.آهن برای ساخت سلاح مناسب تر بود و همچنین از برنز ارزانتز و از مس و قلع محکم تر بود. سنگ آهن نیز بیشتر از سنگهای معدنی دیگر قابل دسترس بود.هی تی ها شروع به جایگذین نمودن ابزارها و سلاحهای آهنی به جای ابزار برنزی، کردند این فلز جدید به آنها کمک کردند تا به ثروت خود بیفزایند. ابزار و خیشهای کشاورزی آهنی برای شخم زدن زمینهای سخت مورد استفاده قرار می گرفتند. کشاورزی و تجارت رونق پیدا کرد. هی تی ها سعی کردند تا فلز آهن را از دیگران مخفی نگه دارند. استفاده از آهن در ساخت وسائل و ابزار ، تنها بعد از زوال امپراتوری هی تی، متداول شد.

پایان کار امپراتوری هی تی


امپراتوری هی تی از حدود سال 1460 قبل از میلاد تا 1200 قبل از میلاد استمرار پیدا کرد در پایان این دوره، امپراتوری هی تی از سوی آشوریان مورد تهدید قرار گرفت . آشوریان در نهایت امپراتوری خود را بنا نهادند حتی موطن هی تی ها در ترکیه بوسیله مهاجرانی از نواحی شمال غربی این سرزمین، موردتاخت وتاز قرار گرفت. 

امپراتوری آشور


حکومت پادشاهی آشور در دره رودخانه دجله از سال 2000 قبل از میلاد مستقر بود . در قرن نهم قبل از میلاد آشوریان شروع به تصرف سرزمینهای دیگری در بین النهرین کردند سپاهیان بی رحم و خونریز آشور در طول 200 سال بعدی، برای مسلط شدن بر این ناحیه به آنجا لشکر کشی می کردند. 
آنها پادشاهان را به پرداخت باج و خراج وادار می نمودند، و مردم را به زور از خانه و کاشانه شان بیرون می کردند. تا اوایل قرن هفتم قلمرو امپراتوری آشور در سراسر بین النهرین، گسترش یافته بود .

پایتخت ها


آشوریان پایتخت های متعدد مختلفی داشتند. سارگن دوم که از 721 تا 705 قبل از میلاد حکومت کرد، پایتخت خود را مجدداٌ در خرساباد، بنا نمود. بعد از مرگ او در جنگ، پسرش، شاه سناخریب (سنا کریب) که از 681 تا 704 قبل از میلاد حکومت کرد، شهر نینوا، آخرین پایتخت امپراتوری آشور را بنا نهاد این شهر که با دیوار های محکم محافظت می شد دارای 15 دروازه ورودی بزرگ بود در درون این شهر یک قلعه قرار داشت ک قصر های پادشاه را در خود جای داده بود.در سال 689 قبل از میلاد، سناخریب، شهر بابل را به اوج شکوه گذشته باز گردانید، کشته شد.

انقراض امپراتوری آشور


پادشاه بعدی ، آشوربانیپال که از 668 تا 627 قبل از میلاد حکومت کرد، سردار جنگی موفقی بود که در عین حال، کار سخت بناهای بسیاری را آغاز نمود در زمان مرگ او، آشور دولتی قدرتمند بود اما امپراتوری بابل برای تسخیر قلمرو امپراتوری آشور با دولتهای دیگر متحد شد در سال 612 قبل از میلاد، آنها شهر نینوارا غارت و با خاک یکسان نمودند و امپراتوری آشور را منقرض کردند.

امپراتوری جدید بابل (کلده)


یکبار دیگر شهر بابل به عنوان پایتخت امپراتوری بابل برگزیده شد نبوپولاسار (پولس) که از 626 تا 605 قبل از میلاد حکومت کرد ، شهر بابل را پایتخت خود قرار داد و سلسله جدید فرمانروایان بابل را بنیاد نهاد پسرش، نبوکد نزر که از 605 تا 562 قبل از میلاد فرمانروایی کرد، در بین نوادگان او بیشترین شهرت را داشت و بیش از 40 سال حکومت کرد او شهر بابل را بازسازی کرد و یک خیابان جدید ، یک قصر یک عبادت ورودی زیبای شهر یعنی دروازه ایشتار را ساخت نبوکدنزر بر وسعت و عظمت برج بابل ، پرستشگاه بزرگی که در انجیل از آن نام برده شده است افزود.



این لوحه گلی بابلی، متعلق به 700 سال قبل از میلاد، قدیمی ترین نقشه جهان می باشد. این نقشه که در عراق پیدا شد، سرزمینهای ماورای امپراتوری بابل را مشخص می کند نقشه های قدیمی مانند این ، یک طرح هنری از محیط اطراف را ارائه می دادند اما استفاده عملی نداشتند.

اسارت و بردگی یهودیان در بابل


نبوکدنز (بخت النصر) پیکارهای سختی را علیه یهودیان انجام داد و شورش آنها را با موفقیت در هم کوبید در سال 586 قبل از میلاد، این پادشاه، شهر اورشلیمو معبد حضرت سلیمان (هیکل) را نابود کرد یهودیانی که جان سالم بدر برده بودند، مجبور شدند به بابل بروند و در آنجا به عنوان برده کارکنند. این واقعه به نام اسارت و بردگی یهودیان در بابل معروف است یهودیان تا سال 539 قبل از میلاد یعنی زمانی که ایرانیان به بابل حمله کردند و آخرین امپراتوری بین النهرین را نابود کردند؛ همچنان در اسارت بودند.

حقایق ثبت شده


در قرن هفتم قبل از میلاد، شهر بابل تحت فرمانروایی کلدانیان مجدداٌ عظمت خود را باز یافت. نیوکدنزر ( معروف به بخت النصر) قصر سلطنتی را باز سازی کرد. در درون این قصر باغهای معلق معروف بابل، یکی از عجایب هفتگانه دنیای باستان، قرار داشت. اطلاع دقیقی از شکل این محل در دست نیست اما آنها احتمالاٌ باغها به شکل ایوانهای چند طبقه ساخته شده بودند و فضای سبز مصنوعی بلندی را بوجود می آورند. 

سقوط نینوا


از شهرهای بزرگ، جز «نینوا» و «کلخو» چیزی برای «سین-شار-ایشکون» باقی نمانده بود ولی وی مأیوس نشد. در سال 613 ق.م موفق شد آرامیان ایالت «سوخو» را - بر فرات - علیه بابل برانگیزد و بدین شیوه بطور موقت، نیروهای بابل را بدان سو منحرف و از آشور منصرف ساخت.

روشن نیست که مادی ها در آن زمان چه اقدامی به انجام رساندند. از برخی روایات برمی آید که ایشان در آن هنگام مشغول محاصره نینوا بوده اند.

«سین-شار-ایشکون» و لشکریان آشور نیز در طی سال 613 ق.م هیچ اقدامی به انجام نرساندند و گمان می رود که شاید به واقع، در نینوا محصور بوده اند. با این وجود آنچه که از متن «تاریخ گد» و کتاب «ناحوم» می توان استخراج کرد، همه از کوتاهی مدت محاصره نینوا و اینکه به ناگهان به تسخیر در آمد، داستان سرایی می کنند. بدین سبب به احتمال قوی مادیها در سال 613 ق.م در نقطه دیگری سرگرم بوده اند.

شاید آشور با بکارگیری تمام منابع باقی مانده خود، در یک تلاش با تمام وجود، می توانست در برابر هر کدام از بابلی ها یا مادی ها به تنهایی دوام آورد. اما امپراتوری آشور در رویارویی با اتحاد میان این دو مخالف قَدَر، محکوم به شکست بود.

تا آنجا که از متن بریده بریده و تا اندازه ای ناقص «تاریخ گد» می توان فهمید، این بار بابلیان و مادیها اقدامات خویش را هماهنگ ساختنه بودند. به ظاهر لشکریان نبوپلسر و جنگاوران هوخشتره در دره دیاله به هم رسیدند و یکجا از رود رادان (آدم کنونی) در محل برخورد آن رود و دجله کذشتند و به سوی حصار نینوا حرکت کردند. از ماه سیمان تا آب (خرداد تا مرداد) سال 612 ق.م، سه نبرد در زیر حصار پایتخت آشور رخ داد. نبرد نخست منجر به شکست «آرپاکس» مادی و نبرد دوّم به شکست «بلسیس» بابلی انجامید.

سرانجام در ماه آب (مرداد). حمله به نینوا، به سبب طغیان آب - که بطور ساختگی ایجاد کردند - و به احتمال حصار گلین شهر را خراب کرد، به موفقیت انجامید. متحدان وارد نینوا شدند. در همان روز، «سین-شار-ایشکون» شاه آشور، خود را به میان شعله های آتش در حال اشتعال خویش افکند.

جنگ های خیابانی آغاز شد. هر که قادر به حمل سلاح بود کشته شد و دیگران را به بردگی بردند و درباره کسانی که سهم جنگاوران شده بودند، پشک می زدند. کودکانی را که نمی توانستند زحمت راه رفتن بر خود هموار کنند در جا می کشتند و زنان بزرگان را مجبور می کردند (برای خوار و رسوا کردن ایشان) که با دامن دریده حرکت کرده به بردگی روند. آیا انتظار دیگری می رفت؟

خاصیت جنگ های دوران برده داری چنین بود و اقوامی که مدتی مدید در قید اسارت زندگی کرده بودند، آرزو داشتند روزی برسد، و با ستمگران همان گونه رفتار کنند که خود از ایشان دیده بودند. مگر آشوریان هیزم انبار نرکده و آتش نیفروخته کودکان را نمی سوزاندند؟ مگر هرم هایی از زندگان نمی ساختند؟ مگر کاخ ها و نیایشگاه های خویش را با تصاویر برجسته مردان و زنان اسیر و لخت با دامن های دریده «مزیّن» نمی ساختند؟

با این حال اطلاعات موجود نشان می دهد که رفتار مادی ها و متحدان ایشان با آشوریان مغلوب، به مراتب ملایم تر و بهتر از روش پیشین آشوریان بوده است. «تاریخ گد» یادآور می شود که «بزرگان»، یعنی اعیان و متشخّصان بیشتر در معرض کشتار قرار گرفتند. «کتسیاس» می گوید که فاتحان، آثار نینوا را از روی زمین محو کردند و ثروتهای آن شهر را به اکباتان، پاستخت ماد فرستادند ولی، ساکنان نینوا را در محل باقی گذاشته در دهکده های پیرامون آن مسکن دادند.

به هر تقدیر مدارک موجود گواهی می دهد که مادیها، قوم آشور و توده های ستمدیده آن را نابود نکردند و قصد نابودی ایشان را هم نداشتند و اگر هم در طی جنگ با آشور، اسیران فراوان گرفته به بردگی بردند، ولی از برده ساختن تمام اهالی آشور سخنی در میان نبود و حال آنکه آشوریان در چذشته چنین می کردند. این را دو سبب بود:

نخست آنکه مادی ها بیشتر نیروی خویش را از مردم اقوامی که آشور به اسارت درآورده بود گرفته بودند و عامه مردم آشور نیز از لحاظ ترکیب اجتماعی و وضع معاش خویش، به هیچ وجه فرقی با ستمدیدگان سرزمین های مطیع آشور نداشتند و دوّم آنکه، تکامل تولیدات برده داری در خود خاک ماد در سطحی بود که نمی توانست شمار زیادی برده را جذب کند.

هوخشتره در روز 20 ایلول (شهریور) سال 612 ق.م به ماد بازگشت. نبوپلسر در ویرانه های نینوا ماند و لشکریان وی کماکان به دهکده ها و نقاط مشکونی آشور دستبرد می زدند و غارت می کردند.

بدین ترتیب نینوا سقوط کرد. ولی جنگ پایان نیافته بود. بخش هایی از لشکر آشور به سرکردگی «آشور-اوبالیت» (به ظاهر برادر کوچکتر آشوربانیپال و عموی سین-شار-ایشکون) توانستند هنگام حمله به نینوا، از آن شهر بیرون روند. آشوروبالیت در «حرّان» که در آن زمان بزرگرین شهر شمالی میان دو رود بود پنهان شد. شهر مزبور از شاهان آشور حق خودمختاری دریافت کرده بود و به ظاهر به همین سبب هوادار آشور بود. آشوروبالیت در زمان حیات آشوربانیپال برادر خویش، کاهن خدای «سین» در حرّان بود - خدایی که در سوریه و میان دو رود بسیار محترمش می داشتند - و بدین سبب روابط استواری با آن شهر داشت. او در پاییز سال 612 ق.م در حرّان به تخت پادشاهی آشور نشست و با عنوان «آشوروبالیت دوّم» تاجگذاری کرد و در آنجا، بقایای لشکریان آشور و دسته های متحدانی که به سببی از مادیها و بابلیان انتظار خیری نداشتند و می خواستند مبارزه را ادامه دهند و موجودیت پادشاهی آشور را - حتی در بخشی از خاک پیشین آن هم شده - نگاه دارند، به دور «آشوروبالیت دوّم» گرد آمدند. امید اصلی ایشان به مصر و فرعون «نخوی دوّم» بود. اورارتو که سکاها ناتوانش کرده بودند و از خطر ماد بیمناک بود نیز - به نظر می رسد - اتحاد با آشور را نگاه داشته بود. باور کردن این حقیقت که شکست آشوریان براستی قطعی و جبران ناپذیر است، برای همه دشوار بود.

فروپاشی آشور

رویداد های سال 611 ق.م برای ما روشن نیست. «تاریخ گد» درباره اقدامات هوخشتره خاموش است. شاید مادی ها سرگرم تحکیم پشت جبهه خود بوده مثلا می خواستند پادشاهی سکا را تحت انقیاد خود درآورند. دانسته نشده که در آن زمان نیروها بابلی به چه کار مشغول بودند. «تاریخ گد» آنجا که مربوط به این بخش است سخت آسیب دیده است.

در سال 610 ق.م، عملیات نبوپلسر صرف برقراری آرامش ایالات اصلی آشور گشت. در ماه آبان، مادی ها به لشکریان بابل پیوستند و ارتش متحدین، به سوی «حرّان» حرکت کرد. لشکریان «آشوروبالیت دوّم» و لشکریان مصری که از وی پشتیبانی می کردند به محض نزدیک شدن ارتش متّحدین، حرّان را رها کردند و در آن سوی فرات - ظاهرا - به دژ کارکمیش پناه بردند. حرّان به آسانی تسخیر گردید و نبوپلسر - چنانکه به نظر می رسد - این بار وسواس مذهبی را به سویی افکند و در آن شهر مقدّس مردم سوریه و میان دو رود، غنایم فراوان به دست آورد و پس از آن، نیروهای اصلی مادیها به میهن خویش بازگشتند.

در خاور باستان از عهد هیتی ها، ترتیب تقسیم غنایم میان دو متّحد چنین بود: یک سو اسیران و اموال منقول را تصرف می کرد و متّحد دیگر، شهر و حصار و زمین را. از این رو، از آنجا که بابلیان به گرفتن غنایم پرداختند، نشان می دهد که شهر حرّان نصیب مادیها شده است.

گمان می رود که عملیات جنگی تا بهار سال 609 ق.م ادامه داشته است. آشوروبالیت دوّم، در ماه «دوعوز» (تیر) نیروی امدادی کلانی دریافت کرد و لشکریان فرعون «نخو» به یاری وی شتافتند و علیه حرّان حمله متقابلی را آغاز کرد. آشوریان و مصریان پادگان های کوچک بابلی را از پای درآورده حرّان را محاصره کردند ولی در ماه شهریور، نیروی اصلی نبوپلسر به کمک بابلیان محصور در حرّان رسیدند. آشوروبالیت به ظاهر کوشید تا «اورارتو» را خبر سازد ولی در همان اوان، مادی ها ضربه قاطعی به اورارتو وارد آوردند و به ظاهر به «توشپا» پایتخت آن کشور که در کنار دریاچه وان بود رسیدند و دولت اورارتو را مطیع خویش ساختند.

در باختر فرات، ابتکار عمل به دست مصریان افتاد و ایشان ادعای حاکمیت بر سراسر سوریه و فلسطین را داشتند. لشکریان آشور در دژ کارکمیش موضع گرفتند. از آنجا که دژ مزبور، بر مهمترین گذرگاه رود فرات و جاده های کاروان رویی که به سوریه و میان دو رود منتهی می شد مسلط بود، بابلی ها و مادی ها نمی توانستند اجازه دهند که چنین دژ بزرگ و فوق العاده نیرومندی در دست دشمنان ایشان باشد.

مقان آن روزها، تقسیم میراث آشر میان بابل و ماد انجام گشت و کارکمیش سهم بابل شد. بدین سبب گمان می رود که مادیها در نبردهای بعدی که با مصریان درگرفت، شرکت نکردند و یا اینکه ینروهای اصلی ایشان وارد عرصه پیکار نشدند.

در سال 605 ق.م، لشکریان بابل به فرماندهی شاهزاده «نبوکد نصر» (بخت النصر)، کارکمیش را محاصره کرده و سپس به حمله ای تسخیر کردند. مصریان رانده شدند و بابلی ها بدون اینکه با دشواری مهمی روبرو شوند، سوریه و فلسطین را تسخیر کردند. عمر بقایای پادشاهی آشور نیز بدین شیوه پایان یافت.

نبوپلسر در همان سال درگذشت. اما هوخشتره، فعالیت وی با وجود کهولت سن، هنوز پایان نیافته بود.

لشکرکشی کوتاه اما هولناک بابلی ها و ماد ها چنان ویرانگر بود که سرزمین اصلی آشور، که به تقریب دو هزار سال پیوسته مسکونی و پر رونق بود، به ویرانه ای تبدیل شد؛ و آخرین بقایای امپراتوری ای که زمانی بزرگ و قدرتمند بود و از همین سرزمین بر آن فرمان رانده می شد، به سرعت دچار فروپاشی شد و در دهه ها و سده های پس از آن، آنچه از آن پادشاهی باقی ماند، تنها خاطره ستمگری های آن بود.  نبوپیلسر در اظهار نظری به چنین واقعیتی اشاره دارد:

 

«من سرزمین آشور را قتل عام کردم، و سرزمین دشمن را به تلی از ویرانه مبدل ساختم. آشوریان، که از روزگاران دور بر همه این اقوام حکومت کرده یوغ سنگینشان بر مردم این سرزمین [بابل] آسیب وارد ساخته بودند، پایشان را از اکد بریدم و یوغشان را برانداختم».

 

صفینا، نواده حزقیا، فرمانروای یهودیه ای که سناخریب او را به پرداخت خراج تحقیر آمیزی مجبور کرده بود، سنگ گورنبشته دیگری برجای گذاشته برای مردمی که بارزترین میراثشان، نفرتی ابدی به همسایگانشان بود:

 

«خداوند قدرت خود را به ضد آشور به کار خواهد برد و پایتخت بزرک آن نینوا را ویران نموده، به بیابانی خشک مبدل خواهد کرد. آن شهر، چراگاه گوسفندان خواهد شد و انواع حیوانات وحشی در آن جای خواهند گرفت. خفاش ها و جغد ها در میان ویرانه هایش لانه می کنند و صدایشان از پنجره های خانه های متروک شنیده می شود... این شهر مستحکم که چنان در امنیت بود که به خود می گفت: "در تمام دنیا شهری مثل من وجود ندارد!" ویران شده، لانه حیوانات خواهد گردید. هر که از آنجا بگذرد، سر خود را از بهت و حیرت تکان خواهد داد».

 

و اما آشوریانی که توانستند از سقوط کشورشان جان سالم به در ببرند، مجبور شدند زندگی خود را در سایه اربابان جدیدشان در سختی و تنگدستی بگذرانند و در شگفت بودند که چرا خدای بزرگ آشور، آن ها را به خود وا گذاشته است. با گذشت سالیان، فرزندان آن ها و فرزندان فرزندانشان، کاملا و برای همیشه جذب دیگ در هم جوش و مدام در حال تولید مثل اقوام گوناگون شدند؛ و به زودی دیگر آشوریانی باقی نماندند که در شگفت شوند.