تاخت و تازهای شلم نصر سوّم

شلمنصر سوّم (859 - 824 ق.م)، پسر آشورنصیرپال دوّم، با توان و سرسختی بسیار، از نزدیک به 35 سال پادشاهی خود، 31 سال تمام را صرف تاخت و تازهای شدید نظامی کرد. او در هر سه جبهه سنتی کشور، دست به لشکرکشی زد. او نیروهای آشور را تا خلیج فارس در جنوب، کوه های زاگرس در خاور، و فلسطین در باختر، پیش برد؛ اما دو عامل او را از افزودن قلمروهای تازه به امپراتوری اش بازمی داشت. نخست این که تمایلی نداشت که پیروزی های خود را با تحمیل ساختارهای نظامی و اجرایی به سرزمین های تسخیر شده تثبیت کند؛ برای نمونه در تاخت و تاز به پادشاهی اوراتور، و نیز در نبرد با اقوام درون پشته ایران از جمله ماد ها و پارس ها، به چپاول و تاراج شهرها، دریافت خراج و سپس عقب نشینی خشنود بود. دیگر آنکه او، نسبت به پدر و دیگر نیاکانش، با مخالفت بسیار شدیدتری، به ویژه در باختر، روبرو شد. در آنجا ائتلاف های دولت های کوچک گهگاه بر سر راهش مانع ایجاد می کردند.

نخستین شورشی که شلمنصر سوّم با آن روبرو شد، شورش مردم بخش های جنوبی زاموآ، و نیز ایالات اَموری نشین بود که پس از درگذشت آشورنصیرپال دوّم، استقلال خویش را بازپس گرفتند و شلمنصر سوّم وادار شد تا در سال 859 ق.م به سرزمین زاموآ لشکرکشی نماید. پس از به کل نابود شدن امارات کوچک زاموآی بیرونی، مهمترین پادشاهی زاموآیی دولتی بود (در زاموآی درونی) که نیک-دیارا (یا میکتیارا) در رأس آن قرار داشت. اما وی رقیبان بسیاری داشت.

شلمنصر سوّم در سال 856 ق.م پس از پیکار سه ساله، موفق شد تا ایالت آموری بیت-اَدینی را تسخیر کند و در کنار رود فرات، یک پایگاه نظامی دریایی ساخت. این پایگاه دریایی می توانست در تاخت و تاز به کلیکیه، سوریه و اورارتو به آشور کمک کند.

در سال 855 ق.م، لشکریان آشوری شلمنصر سوّم، از راه گردنه بونائیس به خاک نیک-دیارا، در زاموآی درونی حمله کردند و چون وی خواست از راه دریاچه با استفاده از قایق هایی که از شاخه های بید بافته و ساخته شده بودند از چنگ آشوریان بگریزد، شلمنصر سوّم به دنبال او رفت و بر دریاچه با وی پیکار کرد، اما چندان پیروزی به دست نیاورد.

شلمنصر سوّم با یکی از سرسخت ترین ائتلاف ها علیه آشور، در 853 ق.م روبرو شد؛ و آن هنگامی بود که، بر سر راهش به سوی دریای مدیترانه، سپاهش را وارد جلگه های مرکزی سوریه کرد، و در آنجا با ئتلافی از نیروهای پادشاهی مصر، حمات، آرواد، فنقیه، و آحاب پادشاه اسرائیل، تحت رهبری هدد-عزر دمشقی، روبرو شد. نبرد نهایی و سرنوشت ساز در قرقر، در کنار رود اورونتوس در حدود 190 کیلومتری شمال دمشق، روی داد، که یکی از گسترده ترین نبردهای جهان در نیمه نخست هزاره نخست قبل از میلاد بود و باعنوان نبرد قرقر شناخته شده است..

خود شلمنصر سوّم ادعا می کند که در این نبرد پیروز گشته است اما واقعیت چیز دیگری بود. او که نتوانسته بود بر آن ائتلاف پیروز گردد، به غارت دهکده ها و شهرهای کوچک بسنده کرد و سرانجام نیروهای آشور عقب نشینی کردند.

در سال 850 ق.م، برادر مَردوک-زَ-------شومی شاه بابل (855 - 819 ق.م)، با پشتیبانی آرامیان، شورشی را علیه آشور برپا کرد که به شکست انجامید. شلمنصر سوّم وارد بابل شد و شاه بابل بطور موقت خراجگذار شلمنصر سوّم گردید.

شلمنصر سوّم در سال های 849 و 848 ق.م نیز به سوریه لشکرکشی کرد که به همان نتیجه سال 853 ق.م دست یافت.



سایز اصلی این عکس 1024 در 347 می باشد. برای مشاهده تصویر در سایز واقعی بر روی این نوار کلیک کنید.

یاهو پادشاه اسرائیل که در پیشگاه شلمنصر سوّم شاه آشور تعظیم می کند

شلمنصر سوّم در سال 842 ق.م آشوب نامار را خاموش کرد، و یانزی (یک واژه کهن کاسی برای "شاه") بیت هامبان را که همسایه آن محل بود به پادشاهی آنجا گماشت. حمله به دمشق در سال 841، به شکست سپاه حزائیل شاه دمشق انجامید، اما او به درون شهر گریخت و تنها کاری که شلمنصر سوّم توانست انجام دهد، غارت حومه شهر بود. پس از این پیروزی کوچک، به سوی ساحل حرکت و کرد و از فنقیه و اسرائیل خراج گرفت.

کوشش دیگری که در سال 835 ق.م برای تسخیر دمشق به انجام رسید نیز به شکست انجامید و شلمنصر سوّم دیگر برای تسخیر سوریه اقدامی انجام نداد.

پیشوای بیت همبان که از سوی شلمنصر سوّم به پادشاهی نامار نیز گمارده شده بود، در سال 834 ق.م از آشور سرپیچی کرد و این بهانه ای شد برای نخستین لشکرکشی آشوریان به خاک ماد.

لشکریان آشور از سوی شمال خاوری و از راه کوه های خشمار (خشیمور) به طرف نامار سرازیر شدند. آشوریان دژهای نامار را تارومار کرده، اموالی را که در کوهستان ها پنهان شده بود را تصرف نمودند و این عملیات چنان تند انجام گرفت که مجالی برای اقدامات دیگر به جا ماند و آشوریان به قصد تاریج و چپاول به سوی درون سرزمین ماد به حرکت درآمدند. به احتمال، یانزی نامار به خاک ماد گریخته بود و این خود بهانه ای برای آفند آشور به آن سرزمین شد.

لشکریان آشور در مرحله نخست پیشرفت خویش، وارد کشور پارسوآ شدند و از 27 پادشاه آن کشور کوچک، خراج ستاندند.

آشوریان از کوه ها گذشته به سرزمین مسّی سرازیر شدند و سپس به سوی دیگر رشته کوه های مزبور – و در ناحیه آرازیاش و خارخار که در آن دوره به اتحادیه قبایل ماد تعلق داشت حرکت کردند. منابع آشوری برای بار نخست از این سرزمین به نام مادای یاد می کنند.

سالنامه های شلمنصر سوّم، نام چهار دژ که وی در کشور مادها اشغال کرد را یادآور می شوند. نام های مزبور به زبان ایرانی تعلق نداشته و با اسامی اماکن زاموآ و پارسوآ مشابهت دارد.

آشوریان عده ای از ساکنان را به بردگی بردند. بخش بزرگی از ساکنان و دام ها از روی رسم در کوه ها پنهان شده بودند و آشوریان مدتی در دره ها فرمانروایی و یکه تازی می کردند و حتی در خارخار، تصویر شلمنصر سوّم را بر سنگ نقر کردند. اما با این حال، سپس راه بازگشت پیش گرفتند و یانزی نامار را که به اسارت درآورده بودند با خود بردند و کوشش دیگری برای تحکیم موقعیت خویش در خاک ماد به انجام نرسانیدند.

شلمنصر سوّم به هنگام لشکرکشی بعدی که در سال 828 قبل از میلاد در خاک ماد رخ داد، بسیار پیر و فرسوده بود و خود در این عملیات شرکت نجست و فرماندهی لشکریان آشور را تورتان (سردار) دایان-آشور به عهده داشت. این بار لشکرکشی متوجه امارات (یا پادشاهی های) کوچک جلگه زاموآی درونی بود. دایان-آشور نخست از دره زاب بالا حرکت کرد و به سوی خوبوشکیه رفت و سپس از سرزمین شخصی به نام ماگدوبو–مالخیس گذشته به سوی جنوب خاوری روی آورد و وارد سرزمین اوآلکی پادشاه ماننا شد.

اوآلکی به کوه پنان برد و پنهان شد ولی آشوریان دام های بسیار بردند و دهکده های خالی را تصرف کردند و از آن جمله بود دهکده ایزیرتو در ماننا، که به منزله دژ و مقر اوآلکی بود.

سپس لشکریان آشور از امارت هارونا که شولوسونو بر آن پادشاهی می کرد گذشتند. وی به آشوریان اظهار انقیاد کرد کرد و قرار شد سرزمین او هر سال تعدادی اسب ارابه کش به رسم خراج بپردازد. آتاسارو پادشاه شوردورا نیز یکبار هدایایی تقدیم آشوریان کرد. آنگاه آشوریان به پارسوآ رفتند و از برخی شاهکان خراج گرفتند و بخشی از پادشاهی ها را چپاول کردند.

در وقایع سال 828 ق.م، برای نخستین بار به اصطلاح "جانشین (خلیفه) مازاموآ" بر می خوریم و می رساند که زاموآ بصورت یک ایالت آشوری درآمده باشد.

دایان-آشور لشکرکشی دیگری را در سال 827 ق.م فرماندهی کرد. در این لشکرکشی آشوریان نخست به سوی سرچشمه زاب بالا حرکت کردند و سپس سرزمین گیلزان را فروگرفتند. دایان-آشور تعدادی دام های شاخدار و اسب از گیلزان و پادشاهی ها و قبایل همسایه آن – تا آندیا - خراج گرفت و از زاموآی درونی و پارسوآ گذشت و به سوی نامار سرازیر شد. در بین راه دژ کوهستانی بوشتو و چند دژ دیگر ماننا و پارسوآ را تصرف کرد. نامار تارومار و به آتش و خون کشیده شد. در پایان این لشکرکشی، جنگجویان وی وارد ایالت اینک آشوری زاموآ شدند.

پس از این پیروزی ها در خاور، و آن ناکامی ها در باختر، شلمنصر سوّم با تلخکامی دیگری روبرو شد. در حدود سال 827 پیش از میلاد، یکی از پسرانش به نام آشور-دَنین-پال سر به شورش برداشت. در این شورش، نجیب زادگان روستایی و شهروندان آزاد 27 شهر، دربردارنده نینوا، آشور، و اِربیل به پشتیبانی آشور-دَنین-پال برخاستند و زمام امور آشور، نینوا، و برخی شهرهای مهم دیگر، به دست وی افتاد. سبب این شورش، اقدامات فرمانداران گستاخ ایالتی و نیز مقامات رسمی بلندپایه حکومتی بود که از قدرت خود در جهت منافعشان سوءاستفاده می کردند.

اینک شاه، پیرمند تلخکام، در کنج عزلت، در کاخش در شهر نمرود به جا ماند، و وظیفه نبرد در جنگ داخلی را به پسر دیگرش، شَمشی-اَدَد پنجم واگذاشت. درگیری هنوز شدت داشت که شلمنصر سوّم در 824 ق.م درگذشت. شَمشی-اَدَد پنجم، جانشین پدرش شد و کمی پس از آن، شورشیان را شکست داد، اما ناگزیر شد بقیه سلطنتش را (ح. 824 - 811 ق.م) صرف غلبه بر خراجگزاران خارجی کند که بروز جنگ داخلی را غنیمت شمرده و سر به شورش برداشته بودند. سپس دوره ای فرارسید که در آن، بیش از نیم سده، آشور دچار رکود شد، که سبب آن، آمیزه ای از فرمانروایان ناتوان، و بی ثباتی داخلی بود.

دست اندازی های شَمشی-اَدَد پنجم به خاک ماد

در واپسین سال های دوران پادشاهی و زندگی «شلمنسر سوّم»، به سبب شورش یکی از فرزندانش، جنگ داخلی در آشور آغاز گشت و با آغاز جنگ داخلی، نواحی خاوری باری دیگر استقلال خود را بازیافتند و «ایشپوئینی» پادشاه اورارتو به کرانه های دریاچه اورمیه آمد و پادشاهی «گیلزان» را به اوراتو منضم ساخت و به ظاهر شکست سختی به پادشاه ماننا وارد کرد.

تنها در سال 822 ق.م بود که «شَمشی-اَدَد پنجم» (822 - 811 ق.م) توانست دوباره قدرت حکومتی واحدی را در سراسر خاک پادشاهی آشور برپا نماید. او به محض تثبیت وضع آشور، لشکرکشی به سوی خاور را از سر گرفت و یکی از علل این اقدام، رویارویی با اورارتوییان بود. این لشکرکشی به سرکردگی تورتان (سردار) «موتارّیس-آشور» صورت گرفت (821 ق.م).

این بار حریفان آشوریان، «شارسینا» پادشاه «گیلزان» و «ایشپوئینی» پادشاه «اورارتو» بودند. «مورتارّیس-آشور» نخست به «دریای برآمدن خورشید» رسید (مشخص نیست که به دریاچه اورمیه اشاره دارد یا دریای مازندران، ولی دریای مازندران، درست تر به نظر می رسد). آشوریان می پنداشتند که وضع ایشان در پیرامون دریاچه اورمیه به اندازه کافی استوار است.

آشوریان در سال بعد (820 ق.م)، لشکرکشی پردامنه ای علیه ماد به انجام رساندند. شمشی-اَدَد پنجم از کوه «کولار» گذشته هدایای پیشکش شده پادشاه «بوشکیه»، «شارسینا»، و قبایل ماننا و «سونبی یان» و «تئورلی-یان» و ساکنان پارسوآ را گرفت و از سرزمین مسّی گذر کرده به بخش بالای رود جغتو رفت. وی در این نقطه تعداد زیادی دام متعلق به مسّی ها را تصرف کرد. این دام ها گذشته از دام های شاخدار خرد و کلان و خران و اسبان، شامل تعداد زیادی شتر دو کوهان باختری، که به تازگی در خاک ماد پدید آمده بودند وجود داشت. (به احتمال این شتران را قبایلی که از آسیای میانه به آنجا آمده بودند با خود آوردند).

دهکده ها و نقاط مسکونی بسیاری را آتش زدند. مسّیان تلفات زیادی دادند. آنگاه آشوریان به کوهستان «گیزیل بوندا» که ناحیه کنار اورمیه را از سرزمین ویژه ماد جدا می کرد روی آوردند و پس از آنکه نخستین دژ کوهستانی ناحیه گیزیل-بوندا را به تصرف درآوردند، دو تن از پیشوایان گیزیل-بوندا، به منظور جلب عطوفت مهاجمان، تعدادی اسب بارکش و ارابه، به رسم هدیه پیشکش کردند. اما پیشوای سوّم آنان که دارای نام ایرانی «پیریشاتی» است و لوحه های آشوری وی را به عنوان «پادشاه گیزیل-بوندیان» می خواند، تصمیم گرفت پایداری کند. همه ساکنان گیزیل-بوندا در دژ وی که «اوراش» نام داشت گرد آمدند. اما آن دژ بسیار کهنه بود و توان درایستادن در برابر محاصره آشوریان، که به ابزارهای فنی عالی تجهیز گشته بودند، نداشت. «اوراش» و دیگر دژهای کوچک پیرامون آن به تصرف آشوریان درآمد و به گفته ایشان، 6.000 مرد جنگی در پیکار کشته شدند و 1.200 تن، به همراه خود «پیریشاتی» به اسارت درآمدند. یکی دیگر از سران «گیزیل-بوندا» به نام «اِنگور»، اظهار انقیاد کرد.

در محیط همسایگان باختری مادها؛ در میان آنانکه هنوز جزو «اتحادیه قبایل ماد» نشده بودند، اختلاف و سیاست سودجویانه و کوته بینی برخی شاهکان حکمفرما بود، در حالی که توده مردم در لزوم کوشش برای دفع شمن، متحد بودند.

خود ماد ها، به ظاهر، زیر رهبری واحد پیشوای اتحادیه قبایل ماد قرار داشتند. این شخص، «هاناسیروکا» نام داشت و مقر وی، دژ «ساگ-بیتو» بود. وی خواست در کوه های پر برف البرز پنهان شود ولی «شَمشی-اَدَد» مادی ها را وادار به پیکار کرد. به روایت لوح آشوری، دست اندازان، تلفات فراوان به مادی ها وارد ساختند؛ 2.300 کشته و 1.200 نقطه مسکونی و از جمله دژ ساگ-بیتو را ویران ساختند و 140 سوار به اسیری گرفتند.

اما پایداری مادی ها در هم شکسته نشد و «مون-سو-آرتا»، فرمانروای «آرازیاش» (ناحیه ای که به ظاهر نزدیک همدان امروزی قرار داشت)، هنگامی که آشوریان در بازگشت، از کوه های میان قزوین و همدان می گذشتند، راه را بر ایشان سد کرد. با این حال به این دسته از مادی ها نیز ضربه سختی وارد آمد (به گفته سنگ نبشته آشوری 1.070 تن کشته دادند). آشوریان عده زیادی را نیز به بردگی بردند و تعدادی دام را به رسم «هدیه» گرفتند.

پایه گذاری امپراتوری آشور نو

اَدَد-نیراری دوّم را نخستین شاه آشور در دوره نو-آشوری دانسته اند. از او به بعد، یک دودمان پادشاهان نیرومند بر سر این وعده ماندند، و آشور را به گسترده ترین و وحشت آورترین امپراتوری ای که جهان تا به آن هنگام بر خود دیده بود، مبدل کردند.

جنگ هایی که پادشاهان آشور هر ساله به آن دست می زدند، از چند جهت قابل ملاحظه است؛ از جهتی جنبه دفاعی داشت و برای دفاع از "سرزمین خدای آشور" بود؛ از جهتی به خاطر غارتگری بود، و از جهتی یک جهاد مذهبی به شمار می آمد؛ و از آنجا که جهاد به نام خدا انجام می گرفت، به کاربردن هر ابزاری برای رسیدن به موفقیت، هرچند بی رحمانه و ددمنشانه، مجاز شمرده می شد.

خود اَدَد-نیراری دوّم در مورد افتخاراتش می گوید:

"آن نیرومندِ جنگجو، که شهرها را برمی اندازد، که سرزمین های بسیاری را می سوزاند، منم. قهرمان نیرومندی که دشمنانش را نابود می سازد و اشرار و بدکاران را در آتش خشم خود می سوزاند، منم... . مانند توفان می تازم. مانند رگبار می خروشم... . مانند تور به دام می اندازم... . سردمداران چهار سوی جهان از یادآوری نام پرهیبتم به خود می لرزند".

اَدَد-نیراری دوّم، ناحیه "از آن سوی زاب پایین – مرز کشور لولوبیان – از هابهی و زاموآ تا گردنه های کشور نامار را درنوردید و پیش از آن نیز به سوی سرچشمه زاب بزرگ (زاب بالا) رفته به کشور مهری رسید.

او توانست آرامیان را که تهدید برای نینوا به حساب می آمدند، از دره دجله و کوه های کاشیاری، بیرون براند در نبرد با آرامیان موفق شد تا چندین شهر آرامی را تسخیر کند. به چشم شاه آشور، جنگ با آرامیان، "جنگ نجات ملی" بود. در شمال، اقوام آرامی را قتل عام کرد و باقیمانده آنها را به درون کوه ها پس راند. به شمال بابل تاخت و شهرهای هیت و زاکو را تسخیر کرد و با نَبو-شوما-اوکین شاه بابل (900 - 887 ق.م)، یک معاهده صلح 80 ساله به امضا رساند. خود اَدَد-نیراری دوّم درباره جنگ با آرامیان می گوید:

"شکست صحرا نشینان، آرامیان، انجام پذیرفت... . من کسی هستم که شهرهای هیت، ایدو و زاکو، پایگاه های آشور، را به قلمرو این سرزمین بازگرداندم... . شهر کهن آپکو، که پادشاهان پیش از من ساخته بودند، رو به زوال رفته و به تلی از ویرانه تبدیل گشته بود. من آن شهر را بازسازی کردم... . من آن را زیبا و باشکوه و بزرگ تر از اوّلش ساختم".

جانشینان اَدَد-نیراری دوّم نیز همواره این مضمون "بزرگ تر از اوّلش" را به کار می گرفتند و هر کدام می کوشیدند تا از راه اقدامات نظامی و برنامه های عمرانی (چه ساختمان های تازه و چه بازسازی ساختمان های کهنه) خود و خدای آشور را بزرگ و سایش پذیر جلوه دهند.

برای نمونه، پسرش توکولتی-نینورتا-ی دوّم (890 - 884 ق.م)، هم دستاوردهای پدر را تثبیت و هم دیوارهای پدافندی شهر را مرمت نمود. هر پادشاه تازه ای، به تاخت و تاز ها و لشکرکشی های محدود نزدیک به سالانه، دست می زد و کمی سرزمین بیش تر و چند شهر تازه تر را به قلمرو آشور می افزود.

در آغاز برپایه رسم دیرینه، بیشتر شهرها و اقوام به تسخیر درآمده، فرمانروای بومی خود را نگاه می داشتند و آن ها زیردست و فرمانبردار شاه آشور می شدند؛ اما هر چه قلمرو پادشاهی بیش تر گسترش می یافت، گردآوری خراج از نواحی دورافتاده و سرکوب شورش ها در آن ها دشوار می شد. بنابراین مصلحت بیش تر بر آن قرار گرفت که بسیاری از این نواحی به صورت ایالت های رسمی درآیند، که بر هر کدام، یک فرماندار آشوری گمارده شده از سوی شاه آشور فرمان براند. بدین ترتیب یک امپراتوری واقعی با دستگاه اداری پیچیده، کم کم و بر اساس ضرورت، شکل گرفت.

نظام اقتصادی ای که آشور بر ایالت های خود تحمیل می کرد، صریح، خودمحور، و سختگیرانه بود. مواد غذایی، حیوانات اهلی، فلزات گران بها، و دیگر کالاها و ذخایر، به طور مرتب از نواحی دورافتاده به درون منطقه مرکزی امپراتوری روان بود؛ اما اگر چیزی به جبران خسارت های وارده بر آن مردمان به سوی آن ها روان می شد، بسیار اندک بود. نتیجه این بود که در حالی که دولت ثروتمند می شد، اتباع دورافتاده اش تهیدست و به تقریب، همواره در حال شورش بودند. دولت برای رویارویی با چنین شورش هایی و به طور کلی آرام نگه داشتن جمعیت های محلی، شبکه ای از جاسوسان و پادگان های نظامی را در هر ناحیه نگه می داشت و با این کار، آن ها را قاطعانه وادار به اطاعت می کرد. هنگامی که معلوم می شد افراد یا گروه هایی پیوسته سرکشی می کنند، رهبران آشور گاهی آن ها را می کشتند، اما بیش تر وقت ها، آن ها را تنها وادار به ترک محل خود می کردند.

آغاز دور نخست تاخت و تاز آشور

نخستین پادشاه بزرگ امپراتوری نو-آشور، آشورنصیرپال دوّم (859 - 824 ق.م)، پسر توکولتی-نینورتای دوّم بود، که با بکارگیری از روش های خشونت آمیز و بی رحمانه، یک بار دیگر آشور را چنان ساخت که نامش در خاور نزدیک وحشت می آفرید. سپاهیان او، نخستین سپاه در تاریخ بودند که از سواره نظام استفاده کردند و خود او، بیرحم ترین شاه آشور به حساب می آمد.




آشورنصیرپال دوّم

لشکرکشی های آشورنصیرپال دوّم به سرزمین ماد نیز، از دیگر دست اندازی ها جدی تر بود. در لشکرکشی سال 883 ق.م، به سرزمین های زاموآ چندان دست اندازی نشد و پادشاه آشور از راه کیّروری به ناحیه زاب بالا رفته آنگاه به شتاب به سوی شمال باختری توجه کرد. با این وجود نواحی کوهستانی نزدیک این مسیر یعنی کیّروری، سمسی، سیمره، اولمانی، آداعوش، خارگا و خارماسا، نه تنها اسبان و قاطران و دام های شاخدار و شراب و ظروف مفرغ، به شاه آشور هدیه دادند بلکه، عوارض و خراج هایی نیز به سود آشور بر ایشان گماشته شد. ساکنان سرزمین گیلزان نیز به منظور جلب عطوفت ایشان، هدایایی همچون اسبان و سیم و زر و قلع و مس و مصنوعات مفرغی فرستادند.

لولوبیان نیز معنی این لشکرکشی را نیک دریافته، دانستند که نخستین اقدام به منظور انجام نقشه تسخیر کشو و اسارت ایشان است، بنابران در لشکرکشی سال 881 ق.م، عزم خود را جزم کردند که به سختی پایداری کنند و پیشوا (ناسیکو) ی قبیله ای به نام داگار که به نام اکدی نور-اَدَد نام نهاده شده بود، در رأس ایشان جا گرفت. وی مردم سراسر زاموآ را گرداگرد خویش متحد ساخت و لشکریانش حصاری برپا داشتند تا گردنه بابیته را ببندند.

اما به نظر می رسد آشورنصیرپال دوّم، به نور-اَدَد مجال نداد کار را به پایان برساند و با نیروی هنگفتی که از حیث شمار بر نیروی نور-اَدَد برتری داشت، از گردنه گذشته و به مرکز زاموآ رخنه کرد. نور-اَدَد به روش دیرین به کوه ها پناه برد. آشورنصیرپال دوّم تا کوه نصیر پیش راند. او، سه پادشاهی کوچک زاموآیی را بر سر راه خویش بکلی نابود کرد. این پادشاهی های کوچک، پادشاهی های داگار، پادشاهی موساسینا به مرکزیت دژ بوناسی و پادشاهی ------تیارا به مرکزیت دژ لاربوسا بودند. تعدادی دام هم که در کوه ها پنهان شده بودند به دست شاه آشور افتاد.

آن گاه امیران زاموآ از پایداری خودداری کردند. آشورنصیرپال دوّم ایشان را به حال خویش واگذاشت که شاهی کنند ولی آن سرزمین ها را به ایالت آشوری که ایجاد کرده بود پیوست کرد و بر اهالی خراج گرانی – از اسب و سیم و زر – گمارد؛ و گذشته از این ها، مالیات های جنسی مرسوم آشوریان و عوارض ساختمانی را نیز در آن نقاط برقرار کرد. این ایالت که در سال 881 ق.م به دست آشورنصیرپال دوّم تسخیر شد، بعد ها در منابع آشوری (از نیمه دوّم سده نهم ق.م) به نام زاموآ یا مازاموآ خوانده شد؛ بخش شمالی کشور را ماننا خواندند، و جنوبی را پارسوآ نام نهادند.

دو امارت زاموآی جنوبی به نام های امکا و آرشتوا در سال بعد (880 ق.م) خراج وعده داده شده را به آشوریان نپرداختند و این خود بهانه ای برای لشکرکشی دوباره آشور به زاموآ.

آشورنصیرپال دوّم خواست تا از تدارک جنگی زاموآیی ها جلوگیری کند و بر ایشان پیشی جوید و تنها با سواران و ارابه های جنگی به راه افتاد و چشم براه رسیدن پیادگان و افراد مهندسی سپاه نگشت. وی با آفندی توانست دژهای آمّالی و آراشتوا را تصرف کند و چپاول و کشتار را نه تنها در پادشاهی آراشتوآ، بلکه در امارات همسایه آن – یعنی کیّرتیارا (این بار به مرکزیت خاشمار) و سابینا به مرکزیت خودون، و موساسینا به مرکزیت بوناسی – تا گردنه های خاشمار آغاز کرد. تنها داگار با پیشکش کردن باج و هدایا نجات یافت. در دیگر نواحی اثری از ساکنان محل بر عرصه خاک باقی نگذاشتند؛ مردم بالغ و کارآمد را به بردگی بردند و کودکان را در آتش سوزاندند.

سپس آشوریان به پادشاهی آمکا روی آوردند. آمک و کسان وی در کوه ها پنهان شدند. ولی آشوریان در دژ وی به نام زامرو و دیگر دهکده های متروک، مقدار زیادی اموال گوناگون همچون مصنوعات مفرغی (لوازم خانه و مصنوعات تجملی و هنری) به دست آوردند. آشوریان ده ها تن از جنگجویان آمکا را اسیر کرده با انواع شکنجه های وحشیانه معدوم ساختند. آنگاه به پادشاهی شخصی به نام آتا که هیچ ارتباطی با پایداری زاموآیی ها نداشت لشکر کشیدند. این پادشاهی نیز مانند امارات دیگر تارومار شد. در اینجا، آشورنصیرپال دوّم، مقداری مصنوعات مفرغی به رسم هدیه از کشور سی-پیر-من دریافت داشت که برای جلب عنایت وی فرستاده شده و پیشکش شد.

آشورنصیرپال دوّم در بازگشت از زامرو در قلعه آرکادی بازایستاد و شاهان محلی زاموآ بار دیگر در آنجا با هدایایی به نزد وی آمدند. در آن زمان خراج سالیانه زاموآ افزایش یافته بود و به انواع کالاهایی که می بایست بابت خراج پیشکش کنند، منسوجات پشمی رنگ شده و روف مفرغ و شراب و دامهای شاخدار خرد و کلان نیز افزوده شد. زاموآیی ها (به نظر می رسد پیشه وران زاموآ)، به رسم بیگار برای کارهای ساختمانی به شهر کلخو در آشور برده شدند. از شاهکان زاموآ، شاهکان گیلزان و خوبوشکیه و دژ کاسی خارتیش نیز هدایایی فرستادند.

آشورنصیرپال دوّم از این دستاوردها خشنود نبود و باز کوشید تا مردم زاموآ را که در کوه ها پنهان شده بودند دستگیر کند. آنگاه دژ آتلیل را که زمانی به پادشاهان کاسی تعلق داشت احیا کرد و آن را مرکز گردآوری مالیات و خراج از ایالات نوبنیاد و انبار علوفه و آذوقه برای لشکرکشی های آینده خویش به سوی خاور قرار داد.

بعد ها بخشی از مردم زاموآ (به احتمال باز هم در درجه نخست، پیشه وران) به تختگاه تازه آشورنصیرپال دوّم، شهر کلخو انتقال یافتند. آشورنصیرپال دوّم، شاهکان خرد را در زاموآ به جا گذاشت و تنها کارمندان خویش را بر ایشان دیدبان کرد و پادگانی نیز در آنجا برپا ساخت که خراج و عوارض را دریافت کنند. اما چندان نگذشت که زامو بصورت یکی از ایالات آشور درآمد.

او پس از تثبیت دستاوردهایش در جبهه خاور، و تکمیل ساختمان کاخ خودش (در سال 879 ق.م)، در صدد برآمد تا کاری را انجام دهد، که دیگر پادشاهان آشور، از زمان تیگلات-پیلصر یکم نیرومند، در بیش از دو سده پیش از آن، موفق به انجامش نشده بودند - یعنی دستیابی به سواحل دریای مدیترانه.

آشورنصیرپال دوّم، در آغاز، راهش را از میان قلمرو تحت حاکمیت آرامیان گشود ( با تاخت و تاز به سوریه و تسخیر دژ کاپرابی آرامیان؛ 878 ق.م)، تا اینکه به کرکمیش در کرانه باختری فرات بالا رسید، و در آن پیکار بزرگ، شهرهای کرکمیش، حلب، و سواحل لبنان را تسخیر و همه فنقی ها را وادار به پرداخت خراج کرد. وقایع نگاری های سالانه و مفصل او، رویداد های پس از پیکار، و رسیدنش به دریای بزرگ را شرح می دهد:

"در آن هنگام از کنار کوه لبنان گذشتم تا به دریای بزرگ رسیدم... . در دریای بزرگ جنگ افزارهایم را شستم و هدایایی به پیشگاه خدایان عرضه کردم. خراج شاهان ساحل دریا و مردم شهرهای صور، سیدون، بیبلوس، ماهالاتا را... از نقره، طلا، سرب، مس، ظرف های مسی، جامه های پشمی دارای رنگ روش... تا چوب افرا، چوب شمشاد، و عاج... از آن ها دریافت کردم و آن ها بر پایم افتادند... . هدایایی به پیشگاه خدایان عرضه کردم، و لوح سنگی یادبودی به پاس شجاعت خود ساختم و در آنجا برپا داشتم."

با این حال نتیجه این پیکار، تسخیر واقعی سواحل دریای مدیترانه نبود؛ شاهکان محلی در مقام خود به جا ماندند و تنها وادار به پرداخت خراج گشتند.

آشورنصیرپال دوّم همچنین درباره یکی دیگر از لشکرکشی هایش، مغرورانه می گوید:

"شهر را تسخیر کردم؛ 600 تن از جنگجویان آن ها را از دم تیغ گذراندم؛ 3.000 اسیر را در آتش سوزاندم؛ در میان آن ها حتی یک تن را زنده نگذاشتم که به گروگان درآید. فرمانروایشان، هولای، را زنده اسیر کردم. از اجسادشان پشته ها ساختم؛ مردان جوان و دوشیزگانشان را در آتش سوزاندم. هولای... را پوست کندم و پوستش را بر فراز دیوار شهر پهن کردم... [و] شهر را ویران ساختم."

و در یک وقایع نگاری دیگر، شاه وحشی گری های بیش تری، از جمله بریدن بینی، گوش، انگشتان و بریدن دیگر اندام های بدن، به صلابه کشیدن برخی از قربانیان، و زنده به گور کردن برخی دیگر در درون دیوارهای کاخ را برمی شمارد.

امپراطوری آشور میانه

دیدیم که در پایان دوره پادشاهی کهن، آشور، خراجگذار میتانی بود. تا اینکه سرانجام، اِریبا-اَدَد یکم پسر آشور-بِل-نینِشو به کمک هیتی ها استقلال خود را از میتانی بازپس می گیرد و دوره پادشاهی میانه، بطور رسمی آغاز می گردد. با روی کار آمدن پسرش آشور-اوبالیت یکم، تاریکی که از حدود 1.600 ق.م بر تاریخ آشور سایه افکنده بود، ناگهان کنار رفت. آمیزه ای از فشار فزاینده هیتی ها در شمال و جنگ داخلی در میان شاهان میتانی، سبب افول قدرت میتانی شد و آشور یک بار دیگر فرصت یافت تا در بازی قدرت میان دولت های نیرومند آن زمان - بابل، عیلام، هیتی، میتانی، و مصر، وارد شود و حتی توانست میتانی را، که خود آشور به مدت بیش از یک سده خراجگذار آن بود، مطیع خود سازد.

آغاز پادشاهی آشور اوبالیت یکم آغازی شد برای پیدایش آشور به عنوان یک امپراتوری قدرتمند.

آشور-اوبالیت یکم عنوان "شاه بزگ" و "شاه گیتی" را برای خود برگزید و خود را "برادر فرعون" خواند؛ که از روابط نزدیک او با مصر خبر می دهد. او همچنین، بمنظور تحکیم روابط با بابل، دختر خود را به عقد ازدواج بورنابوریاش دوّم، شاه بابل درآورد. نتیجه این ازدواج، کاراهارداش بود که پس از درگذشت پدرش، از آنجا که از سوی مادر، نوه آشور-اوبالیت یکم به شمار می رفت، در پی توطئه ای از سوی نیروی های مخالف آشور کشته شد.
آشور-اوبالیت یکم که این رخداد بر او گران آمده بود، در پی اقدامی تلافی جویانه، در جنگ داخلی در بابل مداخله کرد، نازی-بوگاش را که بر تخت نشسته بود به زیر کشید، و دیگر پسر بورنابوریاش دوّم را با عنوان کوریگالزو-ی دوّم (1.332 - 1.308 ق.م)، بر تخت پادشاهی بابل نشاند.

با روی کار آمدن اِنلیل-نیراری در آشور (1.328 - 1.318 ق.م)، کوریگالزو به آشور تاخت ولی این اقدام سرانجام به صلح انجامید.

آریک-دَن-ایلی (1.318 - 1.308 ق.م) - پسر اِنلیل-نیناری علیه اقوام ساکن کوه های زاگرس لشکرکشی کرد. شاه آشور به پادشاهی کوچکی به نام نیگیمتی در رشته کوه های خاور آربِلا (اِربیل کنونی) حمله برد و سپس، به ناحیه ای که ایاشوباگالاها - قبیله ای که بعد ها با بقایای کاسی ها در کوه ها متحد گردید - لشکر کشید.ید.
اَدَد-نیراری یکم که پسر آریک-دَن-ایلی بود، در توسعه پادشاهی آشور نقش مهمی داشت. در دوره پادشاهی او، آشور شروع به بازی کردن نقش بزرگی در تاریخ میان دو رود کرد.

او شمال میان دو رود را اشغال کرد. سپس به زاگرس مرکزی حمله برد و بقایای گوتیان و لولوبیان را فرومالید. اسناد بدست آمده از دوران او نشان می دهد که نازی-ماروتاش شاه کاسی بابل را در نبرد کار-ایشتار شکست داده است و در پی آن، مرز میان آشور و بابل، ناحیه آرمَن، در سرزمین آکارسالو (حلوان امروزی)، و در کوهها تا سرزمین لولوبیوم تعیین گردید. او همچنین به کارکمیش در 145 کیلومتری دریای مدیترانه حمله برد و آن سرزمین را تسخیر کرد.

شاتوآرا (1.320 - 1.300 ق.م) شاه میتانی که خراجگذار آشور بود، شورش کرد اما آشوریان پایتخت میتانی را تسخیر کردند و پیمان وفاداری میتانی با آشور تجدید گشت. در 1.280 ق.م، واساشاتا شاه بعدی میتانی (1.300 - 1.280 ق.م) نیز علیه آشور شورش کرد و در برابر آشور از هیتی کمک خواست. آشوریان این شورش را درهم شکستند و هَنیگالبات پایتخت میتانی را ویران ساخته، خانواده سلطنتی میتانی را به آشور بردند.

این پیروزی، اَدَدنیراری یکم را بر آن داشت تا همه میان دو رود را زیر پادشاهی اش متحد سازد. گرچه در جنگ علیه هیتی ها بخش های بزرگی از میان دو رود را از دست داد، اما در مقابل اقوام کوهنشین، از پادشاهیش دفاع کرد.

شَلمَنِسِر یکم پسر اَدَد-نیراری یکم نیز به نام خدا آشور، لشکرکشی های بسیاری علیه آرامیان که در شمال میان دو رود بودند انجام داد؛ نواحی شمالی آشور (ارمنستان) و کوهپایه های زاگرس را مطیع خود ساخت، و بخشی از کلیکیه را به امپراتوری آشور ضمیمه کرد و مستعمراتی را در مرزهای کلیکیه برقرار ساخت.

همچنین، او به یک لشکرکشی گسترده دست زد که نتیجه آن، شکست قطعی نیروهای دشمن بود که شامل نیروهای مزدور هیتی نیز می شد، و شاید این بزرگترین دستاورد او برای آشور بوده باشد؛ چرا که در آن توانست شاتوآرای دوّم شاه میتانی و متحد او هیتی را شکست دهد. با شکست شاتوآرای دوّم، پادشاهی میتانی برای همیشه سقوط کرد و یکی از ایالات آشور شد (1.270 ق.م).

همچنین او ادعا دارد که 14.400 تن از اسیران دشمن را از یک چشم کور کرده است. او کاخ های بسیاری در نینوا و آشور ساخت و "نیایشگاه جهانی" را در آشور بازسازی نمود و شهر نَمرود را بنا کرد.



خود شَلمَنسِر در کتیبه ای می گوید:



"شاتوآرا، پادشاه هانی، [و] سپاه هیتی و آهلامو همراه او را محاصره کردم. او گذرگاه ها و راه تأمین آب مرا قطع کرد. سپاه من بر اثر تشنگی و خستگی دلیرانه به درون صفوف سربازان آن ها پیشروی کرد و من با جدّیت جنگیدم و آن ها را شکست دادم. تعداد بیشماری را کشتم. از انبوهشان کاستم، و 14.400 تن از ان ها را برانداختم و زنده به اسارت گرفتم. 9 قلعه-ی نظامی و پایتختش را تسخیر کردم. سپاه هیتی و آهلامی، متحدینش را، مثل گوسفند سلاخی کردم".



او همچنین همچون پدرش، به کارکمیش واقع در سوریه حمله برد.

این فتوحات و فتوحات بعدی آشور، تهدیدی تقریباً دائمی، نه تنها برای قدرت های بزرگی چون مصر و هیتی، بلکه برای پایداری و ثبات بسیاری از پادشاهی های کوچک منطقه، از جمله اسرائیل و یهودیه نیز بود.
توکولتی-نینورتا-ی یکم پسر شَلمَنِسِر یکم نیز شاه توانایی بود. او جنگ های بی ریحمانه-ی زیادی برپا ساخت و مردم سرزمین های شکست خورده را بمنظور از میان بردن حس بیداری ملّی در آنها، از سرزمین هایشان اخراج می کرد.

او سوریه و ماری را تصرّف کرد و در جنگی میان آشور و بابل، کاشتیلیاش سوّم را شکست داد و آشوریان شهر بابل را تسخیر کردند (1.225 ق.م). کاشتیلیاش سوّم اسیر و به آشور تبعید شد.



خود توکولتی نینورتای یکم در کتیبه ای در این باره می گوید:



"با توکل به خدایان بزرگ، آشور، اِنلیل، و شَمَش، که پیشاپیش سپاه من در حرکت بودند، کاشتیلیاش، پادشاه بابل را، مجبور کردم نبرد را واگذار کند؛ سپاهیانش را درهم شکستم، و کاشتیلیاش، شاه کاسی را، اسیر کردم. مثل یک زیرپایی، بر گردنش پا گذاشتم. او را عریان کردم و کَت بسته به پیشگاه خدایم آشور بردم. سومر و اکّد را تا دورترین مرزهایش به زیر سلطه-ی خود درآوردم".



پس از آن، در پی شورشی در بابل که علیه اشغالگران به انجام رسیده بود، آشوریان نیایشگاه های آن شهر، از جمله نیایشگاه مردوک را مورد چپاول قرار دادند و شاه آشور، در بابل شهر جدید به نام کار-توکولتی-نینورتا ساخت. سپس یک حاکم دست نشانده را در بابل نشاند و خود به آشور بازگشت.

در سال 1.207 ق.م، در حالی که می توان گفت امپراتوری آشور در بالاترین درجه شکوه خود بود، توکولتی نینورتا-ی یکم، گرفتار شورشی شد که در رأس آن دو پسرش قرار داشتند. آنان او را در شهر جدیدش، کار-توکولتی-نینورتا محاصره کردند. و در حین محاصره، او به قتل رسید. بنابراین، او در شهری که خود فرمان ساخت آن را داده بود، کشته شد.

توکولتی نینورتای یکم، نفوذ آشور را تا آنسوی جنوب خاوری، آنچه که اکنون خلیج فارس نامیده می شود، و تا ارمنستان در شمال خاوری گسترش داد، اما پس از مرگش، امپراتوری آشور رو به زوال گام نهاد. آن گاه هرج و مرجی رخ داد، که تا پایان دوره پادشاهی میانه، ادامه یافت.

هرج و مرج در آشور

آشور در دوران پادشاهی آشور-نَدین-پال، بسیاری از قدرت خود را از دست داد. پس از او، آشور-نیناری سوّم، نوه توکولتی-نینورتای یکم و برادرزاده آشور-نَدین-پال به شاهی رسید. پدرش آشورنصیرپال و عمویش آشور-نَدین-پال در قتل توکولتی-نینورتای یکم دست داشتند. به نظر می رسد که خودش نیز با استفاده از فرصت بدست آمده از هرج و مرج پس از قتل توکولتی-نینورتای یکم، به تاج و تخت رسیده باشد و بنابراین غاصب تاج و تخت شناخته می شد.

سپس، اِنلیل-کودوری-اوسور، پسر دیگر توکولتی-نینورتای یکم، توانست تاج و تخت را از دست آشور-نیراری غاصب بازپس گیرد (1197 ق.م). اما طولی نکشید که تاج و تخت به دست غاصب دیگری افتاد. او، نینورتا-پال-اِکور، پسر ایلیا-ای-هَددَه، و از نوادگان اِریبا-اَدَد یکم بود. او تاج و تخت پادشاهی را با یک کودتا به دست آورد و 12 سال پادشاهی کرد (1.192 - 1.180 ق.م).

سپس، پسرش، آشوردان یکم شاه آشور شد (1.179ق.م). او از ناتوانی پادشاهی بابل سود جست و نواحی زابان بر کران زاب پایین، ایریاو و آکارسالو را از چنگ شاه بابل بیرون آورد (1.158 ق.م).

پس از او، پسرش نینورتا-توکولتی-آشور شاه شد؛ اما چندان نگذشت که تاج و تخت شاهی توسط برادرش موتاکّیل-نوسکو غصب شد ، و خود نینورتا-توکولتی-آشور مجبور شد که برای جلای وطن، به بابل که در آن زمان روابط خوبی با آن داشت، برود.

موتاکّیل-نوسکو نیز پس از مدت کوتاهی که تاج و تخت را از برادرش غصب کرد مرد، و تاج و تخت شاهی آشور به پسرش، آشور-رش-ایشی یکم رسید (1.332 - 1.316 ق.م) و پس از او، پسرش تیگلات-پیلصر یکم شاه شد (1.315 - 1.177 ق.م).

تیگلات-پیلصر یکم؛ یکی از بزرگترین فاتحان آشور بود. او قلمرو خود را در هر سه جبهه (شمال، باختر، جنوب) گسترش داد.

او در جبهه شمال علیه هیتی ها دست به تهاجماتی زد و در کلیکیه متصرفاتی دایر نمود.

تیگلات پیلصر یکم در جبهه باختر، علیه آرامیان به پا خاست، آن ها را از فرات دور ساخت و برخی از پایگاه های آن ها را تسخیر کرد. او در این عملیات جنگی موفق شد تا به رؤیای دیرینه-ی آشوریان در مورد دستیابی به سواحل مدیترانه تحقق ببخشد، و از بیبلوس، سیدو ن و دیگر شهرهای فنیقی خراج بگیرد.

شاه آشور در جبهه جنوب نیز با حمله به بابل وجهه زیادی به دست آورد اما در ظاهر از این حمله چیز زیادی به دست نیاورد.

تیگلات-پیلصر یکم، با موفقیت، مرزهای آشور را تا بزرگترین حد آن تا آن زمان، گسترش داد. او در کتیبه ای اعلام می دارد که:

«آشور و خدایان بزرگ، که پادشاهی مرا بزرگ ساخته اند و به من قدرت و توانایی اعطا کرده اند، فرمان دادند که محدوده-ی سرزمین آن ها را گسترش دهم، و جنگ افزار نیرومندشان را در اختیارم گذاشتند، نبرد غافلگیرانه؛ و من سرزمین ها، کوهستان ها، شهرها، و شاهزادگان، دشمنان آشور را، به زیر سلطه-ی خود آوردم؛ و بر قلمروشان دست یافتم. به سرزمین آشور زمین و به مردمانش، جمعیت افزودم. محدوده-ی سرزمینم را وسعت بخشیدم، و تمام سرزمین های آن ها را به زیر سلطه-ی خود درآوردم».



دوره تاریکی

با مرگ تیگلات-پیلصر یکم (1.077 ق.م)، دوّمین دوران تاریک میان دو رود آغاز می گردد. جانشینان او، که بسیار کم تر از او نیرو و شایستگی داشتند، نتوانستند یکپارچگی قلمرو گسترده-ی آشور را، که اقوام گوناگونی در آن سکونت داشتند، نگاه دارند. این بود که این سرزمین به سرعت کاهش یافت و سرزمین های تسخیر شده-ی خود را یکی پس از دیگری از دست داد؛ تا این که، در حدود شانزده دهه پس از مرگ تیگلات-پیلصر یکم، تمام آنچه از هسته مرکزی و همیشگی آشور به جا مانده بود، در حول و حوش شهر های آشور و نینوا قرار داشت.

در هنگامه این سال ها، خاور نزدیک گرفتار نابسامانی های داخلی، سیل، قحطی، و فقر و مشقت گسترده بود. در جبهه-ی سیاسی، با آرام گرفتن امپراتوری های آشور و بابل، آرامیان و دیگر اقوام نیمه کوچگر، توانستند دستاوردهای موقتی به دست آوردند. بی شک، گمان آنها بر این بود که روزگار آشور به عنوان قدرت بزرگ، به سر آمده و آنها بزودی آخرین بقایای ان را نیز کَنده و از آنِ خود خواهند ساخت. آن ها از کجا می دانستند که آشور، برخلاف سومر، میتانی، هیتی، و بسیاری دیگر از پادشاهی هایِ روزگار بزرگِ میان دو رود، برای همیشه در خاموشی و فراموشی فرونرفته است و برعکس، زمامداران آشور، در آستانه-ی برخورداری از نوزایی ملی گرایی و توسعه طلبی ای بودند، که خاور نزدیک را بطور عمیق دگرگون ساخت و در دل تمام اقوام آن، وحشت افکند.

در پی تیگلات-پیلصر یکم، دو پسرش اَشَرید-پال-اِکور (1.076 - 1.074 ق.م) و آشور-بعل-کالا به تخت نشستند و آنگاه پسر آشور-بعل-کالا، با عنوان اِریبا-اَدَد دوّم برای مدتی شاه شد (1.056 - 1.054 ق.م). او سرانجام توسط عمویش شَمشی-اَدَد چهارم از پادشاهی برکنار گردید.

دوران پادشاهی آشورنصیرپال یکم (1.040 - 1.032 ق.م)، دوران خشکسالی و جنگ با صحرانشینانی بود که از باختر آشور به آن سرزمین حمله می بردند.

پادشاهان بعدی آشور را که تا پایان دوره تاریکی در این سرزمین به پادشاهی پرداختند، تنها به نام می شناسیم:

شلمنصر دوّم (شولَنو-اَشَرِدو: 1.031 - 1.319 ق.م) - پسر آشورنصیرپال یکم.

آشور-نیراری چهارم (1.019 - 1.013 ق.م) - پسر شلمنصر دوّم.

آشور-رَبی دوّم (1.013 - 972 ق.م) - به ظاهر فرزند آشورنصیرپال یکم بود. او یکی از پادشاهان آشور است که سلطنت طولانی ای داشت؛ 41 سال

آشور-رِش-ایشی دوّم (972 - 967 ق.م) - دوران پادشاهی او دوره خاموشی سیاسی در آشور بود.

تیگلات-پیلصر دوّم (967 - 935 ق.م). پسر آشور-رِش-ایشی بود. دوران پادشاهی او دوره خاموشی سیاسی در آشور بود.

آشوردان دوّم (935 - 912 ق.م). پسر تیگلات-پیلصر دوّم بود. دوران پادشاهی او دوره خاموشی سیاسی در آشور بود.

تاریخ آشور

آشور نام یک منطقه جغرافیایی بر بالای رود دجله، در میان دو رود (عراق) میباشد که نام خود را از پایتخت اصلی خود شهر آشور (به اکدی: آشور؛ به عربی: أشور؛ به عبری: אַשּׁוּר آشور، به آرامی: ܐܫܘܪ آشور، ܐܬܘܪ آتور) گرفته است. نام آشور همچنین به یک دولت سیاسی که در میانه این منطفه واقع بود و در طول تاریخ بارها بصورت یک امپراتوری منطقه ای درآمد، اشاره می کند.

آشور همچنین نام یک خدای عمده می باشد که آشوریان، نام وی را بر خود نهادند.


باستان شناسی

کاوشگری ناحیه آشور توسط باستان شناسان آلمانی در سال 1898 آغاز گردید. خاکبرداری در سال 1900 توسط فریدریش دلیتچ آغاز شد و از 1903 تا 1913 ادامه یافت. بیش از 16.000 لوحه با متونی به خط میخی کشف گردید. بسیاری از اشیای یافت شده رهسپار موزه پرگامون در برلین شدند.

آشور به تازگی در سال 1990، توسط B. Hrouda از دانشگاه مونیخ و وزارت فرهنگ در شهر باواریا مورد خاکبرداری قرار گرفت. در طی همان دوره، در 1988 و 1989، ر. دیتمان از سوی بنیاد پژوهش آلمان در این ناحیه کار می کرد.


نام

به احتمال نام آشور از نام غیر-سامی آ-اوسار، به معنی "ناحیه خوب آبیاری شده" گرفته شده است. آشور نام آن شهر، نام سرزمینی که از آن شهر بر آن فرمانروایی می شد، و نام خدای نگهبان آن شهر است. در تواریخ بعد، نام آشور در ادبیات آشوری به شکل آن-سار، آن-سار(کی)، که از قرار معلوم آشور خوانده می شده است، پدیدار می گردد. نام خدای شهر نیز به شکل آ-شور یا آش-سور نوشته می شد و در دوره نو-آشوری گهگاه به صورت آش نیز کوتاه می گردید.

به بهشتی که در حماسه آفرینش مجسم شده،با عبارت آن-سار (میزبان آسمان) اشاره شده است.

آشوریان

آشوریان از حدود 2.500 سال ق.م، در شمال میان دو رود می زیستند. آنها قومی جنگجو و آمیخته ای از مهاجران سامی و غیر سامی بودند. آنها فرهنگ ناوابسته ای از سومریان داشتند. در آن زمان، میان دو رود بالا، نیمه-تمدّن یافته بود و نزدیک به همیشه، توسط همسایگان متمدّن ترش اداره می گشت. این ناحیه در آغاز سوبارتو خوانده می شد و بعد ها، آشوریان نام خدای خود آشور را بر این ناحیه گذاشتند.

دوره آغازین تاریخ آشور

فهرست پادشاهان آشور، فهرستی از پادشاهان را به دست می دهد که "در خیمه زندگی می کردند". اگر آنها را به کلی افسانه ای ندانیم، باید گفت که آنها به احتمال زیاد شیوخ اقوام هوریانی یا دیگر نژادهای غیر سامی، و به احتمال خراجگذار قدرت های سومری و اکّدی بوده اند. هیچ مدرک تاریخی وجود ندارد که نشان دهد آشور تا پیش از هزاره دوّم ق.م (پایان دودمان سوّم اور)، ناوابسته بوده است.



شاهانی که در خیمه زندگی می کردند

  • تودیا (ح. 2.500 ق.م)
  • اَدَمو
  • یَنکی
  • شَلَمو
  • هَرهَرو
  • ایم-سو
  • هَرسو
  • دیدَنو
  • زو-اَبو
  • نو-اَبو
  • اَبَزو
  • بِلو
  • اَزَرَه
  • اوشپی-یَه (ح. 2.020 ق.م)



شاهانی که نیاکان آشوریان بودند

  • اَپی-شَل، پسر اوشپی-یَه
  • هَله، پسر اَپی-شَل
  • سَمَنی، پسر هَله
  • هَیَنی، پسر سَمَنی
  • ایلو-مِر، پسر هَیَنی
  • یَک-مِسی، پسر ایلو-مِر
  • یَک-مِنی، پسر یَک-مِسی
  • یَز-کور-اِل، پسر یَک-مِنی
  • ایلا-کَبکَبَه، پسر یَز-کور-اِل
  • اَمینو، پسر ایلا-کَبکَبَه
  • سولیلی، پسر اَمینو



شاهانی که سرخاندان آنان مشخص نیست

  • کیک-کیا (2.000 - 1.985 ق.م)
  • آکیا (1.985 - 1.970 ق.م)
  • پوزور-آشور یکم (1.970 - 1.960 ق.م)
  • شَلیم-آهه (1.960 - 1.945 ق.م)

ایلوشوما (1.945 - 1.906 ق.م)؛ نخستین شاه آشور است که درباره او چیزهایی می دانیم، و واپسین شاه دوره آغازین تاریخ آشور می باشد. او به سرزمین های سومریان یورش برد و خود او مدعی است که برای اور و نیپّور که دست کم در ظاهر فرمانگزار گونگونوم شاه لارسا (1.932 - 1.905 ق.م) بودند آزادی به ارمغان آورده است. دست آورد ایلو-شوما هر چه بوده، این اندازه پیداست که نتیجه دیرپایی نداشته است.

با درگذشت ایلوشوما، دوره آغازین تاریخ آشور به سر می رسد، و دوره پادشاهی کهن، آغاز می گردد.

دوره پادشاهی کهن

با آغاز پادشاهی اِریشوم یکم (1.906 - 1.867 ق.م)، پسر ایلو-شوما (1.945 - 1.906 ق.م)، وارد دوره پادشاهی کهن آشور می شویم. سنگ نبشته های به جامانده از دوره پادشاهیش، یادآور می می شود که او سازنده نیایشگاه هایی برای آشور، ایشتار و اَدَد بوده است.

در پی اِریشوم یکم، شاهانی چون ایکونوم (1.867 - 1.860 ق.م)، سارگن یکم (1.860 - 1.850 ق.م)، و پوزور-آشور دوّم (1.850 - 1.830 ق.م) به تخت شاهی آشور نشستند.

سپس، نارام-سین شاه اِشنوننا (1.830 - 1.805 ق.م) توانست آشور را تسخیر کند و به مدت 15 سال بر آن ناحیه فرمانروایی کرد (1.830 - 1.815 ق.م). نارام-سین همچنین توانست نواحی شمال شهر ماری را نیز، که آموری ها بر آنجا حکمفرمایی داشتند، به اشغال خود درآورد. یکی از این نواحی، اِکالاتوم بود که ایلا-کَبکَبو بر آن حکم می راند. پس از تصرف شهر اِکالاتوم توسط نارام-سین، شَمشی-اَدَد یکم، جانشین ایلا-کَبکَبو به بابل گریخت.

در سال 1.815 ق.م، پادشاهی نارام-سین بر آشور پایان می یابد و شخصی با عنوان اِریشوم دوّم، در آشور به شاهی می رسد (1.815 - 1.809 ق.م). در همان سال، شَمشی-اَدَد یکم که در گذشته به بابل گریخته بود بر آن شد تا شهر اِکالاتوم را از چنگ نارام-سین بدرآورد.



شکوه آشور در دوره پادشاهی کهن


او نخست شهر شِخنا را تسخیر کرد و آن را به شوبات-اِنلیل تغییر نام داد. سپس، استحکامات اِکالاتوم را در کرانه باختری رود دجله تسخیر کرد. این اقدام، تسخیر شهر آشور را برای او امکان پذیر می ساخت.

شش سال پس از نشستن بر تخت شاهی اِکالاتوم، با برکنار کردن اِریشوم دوّم، خود را شاه آشور خواند (1.809 ق.م) او پسر نخست خود به نام ایشمه-داگان را بر تخت شاهی اِکالاتوم نشاند و کار خود را، بمنظور گسترش قلمرو پادشاهی ادامه داد.

هدف بعدی او شهر ماری بود که مسیر کاروانی بین آناتولی و میان دو رود بشمار می رفت. ایاخدونلیم شیخ ماری، توسط خدمتکار خودش، و به احتمال به دستور شَمشی-اَدَد یکم شاه آشور (1.809 - 1.781 ق.م)، کشته شد. شَمشی-اَدَد یکم فرصت را دریافت و شهر ماری را اشغال کرد. زیمریلیم وارث تاج و تخت ماری نیز مجبور شد به حلب بگریزد. در این زمان، شَمشی-اَدَد یکم فرزند دیگر خود را به نام یَسمه-اَدَد، به تخت شاهی ماری نشاند (1.796 ق.م) و سپس به شوبات-انلیل بازگشت.

با منظم شدن شهر ماری به پادشاهی شَمشی-اَدَد یکم، او بر ناحیه بزرگی حکمفرما شد و کنترل میان دو رود شمالی را تحت اختیار خود گرفت. پادشاهی شَمشی-اَدَد یکم را نخستین امپراتوری آشور دانسته اند. با این حال، از دیدگاه آشوریان، او یک اَموری و غاصب تاج و تخت آشور به شمار می رفت و حتی روایات آتی آشور، پادشاهی او را به رسمیت نمی شناسد. او سرانجام در یک نبرد کشته شد.

با مرگ شَمشی-اَدَد یکم (1.781 ق.م)، بخت و اقبال از سرزمین آشور برگشت و امپراتوری او یکپارچگی خود را از دست داد و در یک وضعیت جغرافیایی آسیب پذیر قرار گرفت. نامه ای که ایشمه-داگان یکم جانشین او (1.780 - 1.741 ق.م)، به برادرش یَسمَه-اَدَد شاه ماری نوشته است این اوضاع را نشان می دهد:

"به یَسمَه اَدَد بگو: برادرت ایشمه داگان می گوید، من بر تخت خانه-ی پدرم نشسته ام، و به همین دلیل بسیار گرفتارم و نتوانسته ام خبر سلامت خود را برایت بفرستم؛ تو نباید نگران باشی. پادشاهی تو از آن توست و خواهد ماند. خدایان اَدَد و شَمَش با من همراهند. افسار مردم عیلام . مَرد [شاه] اِشنونا در دست من است. بیا به یکدیگر سوگند وفاداری یاد کنیم؛ و روابط برادرانه را با یکدیگر برای همیشه حفظ کنیم.

همزمان با انتشار خبر درگذشت شَمشی-اَدَد یکم، رقبای قدیمی او بر آن شدند تا فرزندان و جانشینانش را از تخت به زیر بکشند. زیمریلیم که در گذشته از ماری گریخته بود، به آن منطقه بازگشت، یَسمَه-اَدَد را شکست داد و پادشاهی را از دست وی ربود (1.779 ق.م)؛ سپس، شاه اِشنوننا شهر اِکالاتوم را تسخیر کرد (1.771 ق.م) و چندان نگذشت که حمورابی شاه بابل، کشورهای آشور و ماری را خراجگذار خود ساخت (1.757 ق.م).

بطور طبیعی بیشتر آشوریان از تسلط سیاسی بیگانه بطور عمیق آزرده خاطر بودند؛ با این حال، مناسبات بابل و آشور بطور صرف سیاسی نبود. آشوریان که همواره نسبت به باروهای فرهنگی بیگانه آزاداندیش بودند، اینک خود را دچار سردرگمی و تضاد عاطفی با حریفان بابلی خود می دیدند.

از روزگاران کهن، باورهای فرهنگی از جنوب خاوری میان دو رود به درون سرزمین آشور جریان می یافت و اینک که بابل وارث و منبع فرهنگ سومری شده بود، برخی جناح های پرنفوذ جامعه-ی آشوری از تداوم این گرایش احساس خشنودی می کردند. در رویاروی این نگرش، جناح ضد بابلی نیرومندی بود که سنت های بومی و احساسات میهن پرستانه و ملی گرایانه را زنده نگاه می داشت.

با این حال، حتی مدت ها بعد که آشور خود به یک قدرت چیره در منطقه تبدیل شد، به بابل به چشم الگوی فرهنگی بالغ تر و فرهیخته تر نگاه می کرد.

پس از درگذشت ایشمَه-داگان یکم (1.741 ق.م)، آشور به کلی به تسخیر بابل درآمد و تنها 11 سال بعد بود که موت-آشکور بار دیگر توانست پادشاهی را در آشور زنده کند (1.730 ق.م). در پی موت-آشکور (1.730 - 1.720 ق.م)، ریموش (1.720 - 1.710 ق.م) و آسینوم (1.710 - 1.706 ق.م) به پادشاهی رسیدند و پس از آن، هرج و مرج و اغتشاش فرارسید.



تاریکی در دوره پادشاهی کهن

هرج و مرج بگونه ای بود که در مدّت 6 سال (1.706 - 1.700 ق.م)، هفت تن غاصب، برای سلطه بر آشور به نبرد با یکدیگر پرداختند. این افراد، آشور-دوگَل، آشور-اَپلَه-ایدی، اَدَد-سَلولو، نَسیر-سین، سین-نَمیر، ایپکی-ایشتار و اَدَسی بوند.

سرانجام، بِلو-بَنی بود که به این هرج و مرج پایان داد و به تخت سلطنت آشور نشست (1.700 - 1.691 ق.م). اما از این به بعد، تاریخ آشور وارد دورانی تاریک می گردد، و از این زمان تا پایان دوره پادشاهی کهن آشور، از پادشاهان آشور، مگر نام و درازای سالهای پادشاهیشان را نمی دانیم.

لیابیا (1.691 - 1.674 ق.م) - پسر بِلو-بَنی.

شَرمَه-اَدَد یکم (1.674 - 1.662 ق.م) - پسر لیابیا.

ایپتار-سین (1.662 - 1.650 ق.م) - پسر شَرمَه-اَدَد یکم.

بازایا (1.650 - 1.622 ق.م) - پسر ایپتار-سین.

لولایا (1.622 - 1.618 ق.م) - که به احتمال یک غاصب بود.

شو-نینوآ (1.615 - 1.602 ق.م) - پسر بازایا.

شَرمَه-اَدَد دوّم (1.601 - 1.598 ق.م) - پسر شو-نینوآ.

اِریشوم سوّم (1.598 - 1.586 ق.م) - پسر شَرمَه-اَدَد دوّم.

شَمشی-اَدَد دوّم (1.586 - 1.580 ق.م) - پسر اِریشوم سوّم.

ایشمَه-داگان دوّم (1.580 - 1.564 ق.م) - پسر شَمشی-اَدَد دوّم.

شَمشی-اَدَد سوّم (1.564 - 1.547 ق.م) - پسر ایشمَه-داگان دوّم.

آشور-نیراری یکم (1.547 - 1.522 ق.م) - برادر شَمشی-اَدَد سوّم.

پوزور-آشور سوّم (1.522 - 1.498 ق.م) - پسر آشور-نیناری یکم. او معاهده صلحی را با بورنابوریاش یکم شاه بابل به امضا رساند که بر پایه آن، مرزهای دو کشور در ناحیه سامرّا تعیین شد (1.503 ق.م).



آشور، خراجگذار میتانی

اِنلیل-نَسیر یکم (1.498 - 1.485 ق.م) - پسر پوزور-آشور سوّم. او خراجگذار پادشاهی میتانی شد.

نور-ایلی (1.485 - 1.473 ق.م) - پسر اِنلیل-نَسیر یکم - او نیز به احتمال خراجگذار میتانی بود.

آشور-شَدونی (1.473 ق.م) - پسر نور-ایلی بود و تنها پس از یک ماه پادشاهی، توسط عمویش از تخت به زیر کشیده شد.

آشور-رَبی یکم (1.472 - 1.450 ق.م) - پسر اِنلیل-نَسیر یکم که تاج و تخت را در پی یک کودتا به دست آورد و به احتمال بعد ها خراجگذار میتانی شد.

آشور-نَدین-آهه یکم (1.450 - 1.430 ق.م) - پسر آشور-رَبی. با آغاز پادشاهی او، آشور خراجگذار پادشاهی میتانی شد. همچنین معاهده صلحی نیز با بابل به امضا رساند. او توسط برادرش از پادشاهی برکنار شد.

اِنلیل-نَسیر دوّم (1.430 - 1.424 ق.م) - برادر آشور-نَدین-آهه یکم و نیز، خراجگذار میتانی بود. او تاج و تخت را بوسیله یک کودتا به دست آورد.

آشور-نیراری دوّم (1.424 - 1.418 ق.م) - پسر اِنلیل-نَسیر دوّم. خراجگذار میتانی بود.

آشور-بِل-نینِشو (1.418 - 1.409 ق.م) - پسر آشور-نیراری دوّم. خراجگذار میتانی بود.

آشور-رِم-نینِشو (1.409 - 1.401 ق.م) - پسر آشور-بِل-نینِشو. خراجگذار میتانی بود.

آشور-نَدین-آهه دوّم (1.401 - 1.392 ق.م) - پسر آشور-رِم-نینِشو. خراجگذار میتانی بود.

با درگذشت آشور-نَدین-آهه دوّم، و روی کار آمدن آشور-اوبالیت یکم، دوران تاریکی که از پیرامون 1.600 ق.م آغاز شده بود، پایان می یابد، و آشور، تاریخ تازه خود را که با عنوان پادشاهی آشور میانه است، آغاز می کند.


قتل عام آشوریان

نسل کشی آشوریان (به سُریانی: ܩܛܠܥܡܐ ܕܐܬܘܪܝܶܐ) به کشتار جمعی آشوریان در دولت عثمانی گفته شود. این نسل‌کشی تحت حکومت ترکان جوان و نیروهای کرد صورت گرفت. آسوریان شمال میانرودان بویژه منطقه حکاری و ارومیه توسط نیروهای ترک و کرد میان سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ مورد کوچ اجباری و قتل‌عام واقع شدند.
دلایلی که برای این کشتارها ارائه می‌شود متفاوتند، از جمله:
  • سرکوبی و ستم بر مسیحیان در آناتولی.
  • آسوریان و ارامنه خواستار خودمختاری بودند و بر ضد عثمانیان با ارتش روسیه همکاری می‌کردند. (حکومت ترکیه از این نظر حمایت می‌کند).
بنا بر ادعای ترکیه‌ای‌ها، مردم دو قوم ارمنی و آشوری تهدیدی برای عثمانی‌ها بشمار می‌آمدند و به این علت شمار زیادی از آنها به صحرای سوریه منتقل شدند. در این جابجایی انسان‌های فراوانی از بی‌آبی و گرسنگی تلف شدند. ترکیه این مسئله را اتفاقی و ناخواسته عنوان می‌کند.
به نقل از منابع آشوری در سال ۱۹۱۸ در منطقه خوی در شمال غربی ایران نیز گروه‌های کرد و عثمانی به کشتار آسوریان دست زده‌اند.




شاهدان عینی و منابع


نویسنده ایرانی، محمدعلی جمال‌زاده که در آن زمان از برلن رهسپار بغداد بوده این رویدادها را از نزدیک دیده و مشاهدات خود را ثبت کرده است.
همچنین عبدالحسین شیبانی وحیدالملک در کتاب خود به نام خاطرات مهاجرت (ص ۸۷) مشاهدات عینی خود در این باره را باد کرده و از کوچاندن اجباری مردم مسیحی از سوی عثمانیان و بدرفتاری و تلف شدن زنان و کودکان در بیابان شمال سوریه گزارش می‌دهد.




: نسل‌کشی آشوریان