علل و ریشه‌ی خصومت «ترک‌ها» با ارامنه

در آغاز جنگ جهانی اول، در ارمنستان غربی که تحت سلطه‌ی عثمانی‌ها قرار داشت، کشتار سازمان یافته‌ی ارامنه، توسط نژادپرستان ترک به اجرا در آمد. زمانی‌که توجه جهانیان به جبهه‌های جنگ بود، آنان در پشت جبهه جنایت هولناکی آفریدند و بیش از یک و نیم میلیون نفر ارمنی را در سرزمین آباء و اجدادی خود ارامنه، به فجیع‌ترین شکلی قتل عام کردند ...

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
آدینه ۲۴ فروردین ۱٣٨۶ - ۱٣ آوریل ۲۰۰۷

در آغاز جنگ جهانی اول، در ارمنستان غربی که تحت سلطه‌ی عثمانی‌ها قرار داشت، کشتار سازمان یافته‌ی ارامنه، توسط نژادپرستان ترک به اجرا در آمد. زمانی‌که توجه جهانیان به جبهه‌های جنگ بود، آنان در پشت جبهه جنایت هولناکی آفریدند و بیش از یک و نیم میلیون نفر ارمنی را در سرزمین آباء و اجدادی خود ارامنه، به فجیع‌ترین شکلی قتل عام کردند. اخبار این جنایت در آن زمان گرچه جسته و گریخته منتشر می‌شد، ولی چون تحت شعاع اخبار جبهه‌های جنگ قرار می‌گرفت، توجه چندانی بر نیانگیخت.
متاسفانه با پایان گرفتن جنگ و شکست عثمانی‌ها نه تنها قتل‌عام‌ها پایان نیافت، بلکه آنان تلافی شکست در جبهه‌های جنگ را با تشدید کشتار ارامنه تلافی کردند. و هرآنچه که نفرت قومی و نژادی در خود سراغ داشتند، برسر مردم بی دفاع ارمنی خالی کردند ...

برای بررسی ریشه‌ی دشمنی و علل کشتار ارامنه، بدست «ترک‌های جوان» در اواخر امپراطوری عثمانی‌ها، ابتدا لازم است نگاهی به تاریخ ارامنه و سرزمین کهن ارمنستان بیندازیم و سپس چرا و چگونگی حمله‌ی ترکان و قدرت گرفتن سلجوقیان و عثمانیان را در روم شرقی و ارمنستان مورد بررسی قرار دهیم و در آخر به علل و چگونگی کشتار ارامنه، بدست ترکان بپردازیم.
طبیعی است که در این بررسی، الزاما نگاهی به گوشه‌ای از تاریخ سرزمین‌های مجاور، بخصوص ایران خواهد شد.

سرزمین باستانی اورارتو و منشاء قومی ارامنه:

رحیم رئیس نیا محقق معاصر، در کتاب «آذربایجان در سیر تاریخ ایران» در رابطه با دولت‌های تشکیل شده‌ی کهن در سرزمین‌های مجاور، اشاره‌ای در خور توجه به شکل‌گیری دولت باستانی اورارتو، دارد: «کشوری که در حدود سده‌ی نهم قبل از میلاد در شرق آناطولی و در اطراف دریاچه وان از اتحاد اتحادیه‌های طایفه‌ای پدید آمد، در زبان آشوری اورارتو ودر چهارصد کتیبه به جامانده اورارتویی بی آی نیلی نامیده شده است. این کشور همان است که در زبان عبری و در تورات آرارات خوانده شده و آن نام هنوز هم بر کوه آرارات که در سرزمین اورارتو قرار داشت، باقی مانده است. در متن‌های بحر المیت اورات، در ترجمه بابلی کتیبه بیستون اوراشتو، در ارمنی آئی رارات و در تواریخ هرودت آلاردوی نامیده شده است. در منابع آشوری نخستین بار درسده سیزده قبل از میلاد است که از اتحادیه قبایل اورات نام رفته است و اتحادیه قبیله دیگری نیز هم زمان آن در همان سرزمین‌ها وجود داشته که نامش نائیری بوده است. دولت متمرکر اورارتو در نیمه سده نهم قبل از میلاد از به هم پیوستن همین دو اتحادیه عمده پدید آمد. هسته مرکزی این دولت همان گونه که گذشت، در اطراف دریاچه وان قرار داشت و پایتخت آن، توشپیا، در محل شهر وان فعلی بوده است. قلمرو این دولت در زمان‌های قدرتش تا دریاچه سوان، در ارمنستان شوروی، حوزه‌های رود‌های دجله و بخش علیای فرات در جنوب و دریاچه ارومیه و حتی کوه سهند و زمانی تا نزدیکی‌های کرانه غربی خزر در مشرق گسترش داشته و به عبارت دیگر بخش اعظم آذربایجان ایران را در بر می‌گرفته است.»۱. همچنین گروه شش نفری محققین ارمنی در اتحاد جماهیر شوروی سابق: پرفسور سارگسیان، پرفسور هاکوبیان، پرفسور آبراهامیان، آکادمیسین پرفسور یرمیان، آکادمیسین پرفسورنرسیسیان و دکتر خداوردیان، در کتاب «تاریخ ارمنستان» در مورد تشکیل دولت اورارتو و منشاء قومی ارامنه و زبان و تاریخ ارامنه اطلاعات بسیار با ارزشی را ارائه کرده و چنین می‌نگارند: «اولین قوم از اقوام و مللی که در قلب فلات ارمنستان سکونت داشتند، اهالی اورارتو بودند که تشکیل حکومت دادند. آنها می‌توانند با اتکاء به نیروی رزمی خود، قلمرو خود را گسترش داده، و حکومت سیصد ساله‌شان را بر قسمت اعظم فلات استوار ساخته و یکی از نیرومند‌ترین دول دنیای قدیم گردند. در کتیبه‌های آشور از آرامه بعنوان اولین پادشاه اورارتو یاد شده است.»۲
«ملت ارمنی از ادغام تدریجی قوم‌ها و ملل ساکن در فلات ارمنستان بوجود آمده است. در این پروسه طولانی تاریخی، ملل و اقوام شرکت کننده در بوجود آمدن ملت ارمنی بطور کلی یا جزئی ویژگی‌های انسا‌‌ن‌شناسی، سنن قرن‌ها فرهنگ مادی و معنوی، قسمتی از ثروت کلمات زبان‌های مختلف را داده‌اند که بعدها در تصویر فیزیکی، فرهنگ و زبان ملت ارمنی مشهود می‌گردند. مخصوصا تاثیر اقوام خوری – اورارتو چشمگیر است که در فلات ارمنستان پخش شده بودند، بنابراین هسته مرکزی تشکیل ملت ارمنی را هم بوجود آوردند. لکن تاثیر عنصر خت – لوویا کم نیست. قوم‌های هایاسا نام خود را به ملت ارمنی داده‌اند [در زبان ارمنی، ,,های,, به معنی ارمنی می‌باشد] ... توام با عناصر قومی که نشانگر منشاء زبان ارمنی، ساختمان دستوری و ذخیره لغات می‌باشد، آرمن‌های هند و اروپائی نیز در تشکیل ملت ارمنی نقش داشته‌اند و در جریان مهاجرت عظیم اقوام (به اصطلاح ملل دریا) در قرن دوازده - سیزده قبل از میلاد همراه با هم‌نژادهای تراکیا – پریوگیائی که بر ما شناخته شده بوده و اکنون جزو زبان‌های مرده می‌باشند، رابطه عمیقتری دارند. در همین زمینه مورخین یونانی قرن پنج قبل از میلاد اطلاعاتی می‌دهند و پدر تاریخ نویسی، هرودت، در مورد نزدیکی قومی اجداد ارمنی (که آنها را آرمن نامیده است) و اهالی پریوگیا، شباهت لباس و زبانشان صحبت نموده است. بالاخره، منابع سنگ نوشته بما امکان آشنائی با خطوط کلی تاریخ مهاجرت آرمنها و اسکان آنها در فلات ارمنستان را می‌دهد. منابع سنگ نوشته آشوری قسمتی از اقوام ماقبل ارمنی را که از بالکان مهاجرت کرده بودند، طبق نام ارمن، اورمه و قسمت دیگر را به مناسبت اصل پریوگیائی‌شان موشکو نامیده‌اند ... بدین ترتیب، اجداد هند و اروپائی ارامنه یعنی اقوام ما قبل آنها در قرن دوازده قبل از میلاد در فاصله بین کوه‌های ساسون و فرات اسکان می‌گزینند و در اینجا با اجداد خت – لوی ارامنه، در تماس قرار می‌گیرند. ساکنین این کشورها راه اتحاد در پیش گرفته، اولین مرحله تشکیل خلق ارمنی را آغاز می‌نمایند. قسمتی از منطقه مذکور را آشوری‌ها به مناسبت اسم اورمه – آرمن، سرزمین اورومو می‌نامند، لیکن بعد ها نامگذاری قدیمی شوبریا بکار می‌رود. ولی اورارتوئی‌ها، که در اواخر هزاره دوم با همسایگان‌شان باید در تماس قرار گرفته باشند، این سرزمین را هرگز شوبریا ننامیده‌اند، بلکه به اسم تازه وارد‌ها فقط اورمه یا آرمه نام نهاده‌اند.»٣
پس از انقراض دولت سیصد ساله اورارتو، بطوری‌که در کتیبه‌های بیستون آمده، از آن سرزمین، با نام «آرمینا» یاد می‌شود. محققین یاد شده در همان کتاب، سه انگیزه‌ی مهم را در شکل‌گیری ملت ارمنی دخیل می‌دانند: «ترقی و تکامل داخلی اقوام ساکن فلات که باعث ایجاد روابط مختلف بین آنها شده بود، نیروی سیاسی تسلط سیصد ساله اورارتو - که به پیشرفت فرهنگی اقتصادی – اقوام شتاب داده بود - و بالاخره وجود عنصر قومی ارمنی زبان بعنوان، عامل اتحاد. در حالات مذکور آنقدر که شروع و تسلط زبان ارمنی موثر بود، توسعه فیزیکی اقوام ارمنی زبان به آن اندازه عامل تعیین کننده نبود. ساکنین فلات، و من‌جمله خود اورارتوئی‌ها، تدریجا با آن مانوس می‌شدند، در ابتدا بعنوان زبان دوم و زبان ارتباطی بین قومی، و بعدها، بتدریج باید به مرحله کاربرد آن بعنوان زبان بین مردمی ملت ارمنی جدیدالتشکیل از عناصر مختلف انسانی، می‌رسیدند.»۴
در آن دوران ماد و بابل برای متلاشی کردن امپراطوری آشور متحدا اقدام می‌کنند، که به نابودی آشور می‌انجامد. در این کار، ارامنه به رهبری بارویر رئیس قومشان فعالیت زیادی می‌کنند. آنها مادها را در بر‌انداختن آشور یاری نموده‌اند، و به این علت هم بارویر از طرف پادشاه مادها تاجگذاری کرده و اولین پادشاه ارامنه گردیده است.
البته ارمنستان به عنوان هم‌پیمان ماد زیاد دوام نمی‌آورد. ماد در صدد تصرف ارمنستان بر می‌آید. گرچه آن سرزمین بصورت پادشاهی ارمنی، باقی می‌ماند ولی مجبور به دادن خراج، سپاه کمکی شده و از داشتن قلعه‌های نظامی محروم می‌شود. مرزهای پادشاهی ارمنی در جنوب شرق با ماد و در شمال غربی با مناطق مسکونی خالدها در تماس بود.
از اطلاعات بدست آمده از کوروش‌نامه (نوشته گزنفون مورخ یونانی در آخر قرن پنجم و اول قرن چهارم قبل از میلاد) چنین بر می‌آید که، «پادشاهی ارمنستان آنقدر قوی بوده است که پس از چندی خراج را قطع کرده و از انجام تعهدات دیگر سرباز می‌زند. این حکومت دارای چهل هزار سرباز پیاده و هشت هزار سواره نظام و ثروت هنگفتی بود. نام پادشاه ارمنی ذکر نمی‌شود ولی نام فرزندانش، تیگران و ساباریس (و نیز نام یک سردار ارمنی، آمباس) یاد شده و از تیکران بعنوان دوست کوروش موسس سلسله هخامنشی ذکر می‌گردد... چنانکه مشهود است، کوروش هخامنشی در اواسط قرن ششم قبل از میلاد حکومت ماد را از بین برده و به جای آن حکومتی قوی‌تر بر پا می‌سازد که تمام آسیای مقدم را در بر می‌گیرد... ارمنستان که در زمان کوروش بایستی جزء حکومت او در آمده باشد، بعنوان یک پادشاهی نیمه مستقل در هنگام کسب قدرت داریوش به همراه سایر کشورهای تحت تسلط هخامنشیان شورش می‌کند»۵
داریوش موفق به سرکوبی قیام می‌شود. ارمنستان بصورت یکی از ساتراپ‌نشین‌های حکومت هخامنشی در می‌آید. «این وضعیت تا دو قرن ادامه می‌یابد. مطابق منابع یونانی ارمنستان به دو ساتراپ‌نشین مختلف تقسیم شده بود. لیکن در منابع پارسی، در سنگ نوشته‌های پادشاهان هخامنشی بصورت یک کشور واحد از آن یاد می‌شود... مرزهای ارمنستان در این دوران همان مرزهای دوران اورارتو بود و در جنوب از جلگه دجله می‌گذشت، در شمال با هایک علیا و منطقه گوگارک، در غرب با فرات و در شرق توسط دریاچه ارومیه بطرف جلگه سفلای ارس و رود کر محدود می‌شد.»۶
پس از فتح ایران بدست اسکندر مقدونی که منجر به فروپاشی پادشاهی هخامنشیان شد، ارمنستان به دو منطقه تقسیم شد: هایک کوچک تحت حکومت اسکندر قرار می‌گیرد و ارمنستان اصلی (هایک بزرگ) که بصورت پادشاهی مستقل حاکمیت می‌یابد. پس از اسکندر نیز مبارزه‌ی ارامنه با جانشینان وی ادامه می‌یابد. حکام و ساتراپ‌های ارمنستان، چه در زمان هخامنشیان و چه بعد از آن، پادشاهان مستقل و عمدتا از یک خاندان ارمنی بودند که اکثر آنها در تاریخ "یرواند" ذکر شده‌اند.
پادشاهی کهن ارمنی، اگرچه اندکی پس از شکل‌گیری، تحت سلطه‌ی مادها و بعد هخامنشیان قرار می‌گیرد و بصورت یکی از ساتراپهای هخامنشیان در می‌آید، با این وجود به سبب داشتن مردم متشکل و دارای فرهنگ و تمدن غنی، توانست اتحاد قلمرو خود را حفظ نماید.
«زبان ارمنی از زمینه‌های مهم فرهنگ معنوی باستانی ارمنی می‌باشد. زبان نه تنها مهمترین معیار برای منشاء یک ملت می‌باشد، بلکه انعکاس صحیح تاریخ مابعد را نیز متبلور می‌سازد، بخصوص تماس‌های آن را با ملل دیگر، درجه و ماهیت آن بوسیله طبقه بندی ذخیره لغت. زبان ارمنی با بهره گیری از ذخیره لغات زبان ما در هند و اروپایی هنوز در دوران قدیم به ذخیره چنین اقشاری نایل گشته بود. بعنوان مثال بخش خوری – اورارتویی زبان ارمنی، شامل ده - بیست درصد از ذخیره لغات این زبا‌ن‌ها که بر ما روشن هستند، می‌شود... زبان ارمنی اسامی مکا‌ن‌های زیادی را از اورارتو گرفته است. مثلا بیاینیلی - وان، توشپا - توسپ، آبلیانی - آبغیانک، سوپا - سوپک، اربونی - ایروان و اسامی مختلف دیگر. تمام اینها گواه مکمل و مطمئنی برای تماس‌های دیرینه عنصر ارمنی زبان با اورارتو و بالاخره تبلور اورارتوئی‌ها و فرهنگشان بعنوان یکی از عناصر تشکیل دهنده زبان و ملت ارمنی هستند. بعلاوه، در زبان ما لغات متعددی از زبان خوری - اورارتو وجود دارند که هنوز ناشناخته باقی مانده‌اند. در زبان ارمنی مجموعه‌ای از لغات زبان‌های ختی (زبان نیسی، لوی، ختی هیروگلیف، زبان بالایی و غیره) و نیز آشوری وجود دارند، که ثمره تماس‌های طولانی با این ملل می‌باشند. متاسفانه برای ما هنوز زبان‌های اقوام دیگر فلات ارمنستان من جمله هایاسا، دیااوخی، اتیونی، مانا و غیره نامعلوم مانده‌اند که عناصرآنها باید به وفور وارد زبان ارمنی شده باشند... طبق تشریح گزنفون، ارمنستان در مرز قرون چهارم و پنجم قبل از میلاد کشور پیشرفته کشاورزی بوده است. در اینجا انواع حیوانات شاخدار خرد و بزرگ، خوک‌ها، و پرندگان خانگی را پرورش می‌دادند. اسب‌های ارمنی در دنیای قدیم دارای شهرت فراوان بودند. هرودت، مورخ یونانی قرن پنجم قبل از میلاد، مخصوصا به وفور حیوانات در ارمنستان اشاره نموده است. غلاتی چون گندم و جو، باغداری بخصوص نگهداری تاک و زیتون را ترویج می‌نمودند. گزنفون در مورد غذاهای تهیه شده از گوشت؛ انواع نان، حبوبات، روغن‌ها، شراب‌ها و آبجوها اشاراتی دارد. در زمینه روابط تجاری دوجانبه میان بین النهرین و ارمنستان از طریق فرات، اشارات هرودت و نیز سکه‌های یونانی پیداشده از قرن ششم و پنجم قبل از میلاد، گواه بر مناسبات تجاری ارمنستان در دوران بسیار قدیم می‌باشند.»۷
ارمنستان در زمان سلوکیان نیز نه تنها یکپارچگی و هویت خود را حفظ کرد، بلکه با زوال سلوکیان قدرت و عظمت چشمگیری یافت. در قرن اول قبل از میلاد، هنگامی که ارمنستان سرگرم اصلاحات داخلی در سرزمین پهناور خود بود _ روم تازه قدرت یافته، به مرزهای ارمنستان نزدیک می‌شد. نبردهای پونت و روم در نهایت به شکست پونت انجامید و مهرداد پادشاه پونت به ارمنستان فرار می‌کند. تیگران پادشاه ارمنستان از استرداد مهرداد به رومی‌ها اجتناب می‌کند. همین امر بهانه بدست رومی‌ها می‌دهد که جنگ علیه ارمنستان را شروع کنند.
روم با سازماندهی نیروهای رزمی کارآزموده، وارد کارزار شده بود. تیگران پادشاه ارمنستان پس از شکست از رومی‌ها، و مهرداد پادشاه شکست خورده پونت، با شتابزدگی به جمع‌آوری سپاه جدید پرداختند. آنها به دنبال هم‌پیمان قدرتمندی بودند که به فرهاد پادشاه پارت، رجوع می‌کنند. فرهاد از دادن کمک خودداری می‌کند. تیگران و مهرداد نبرد سرنوشت‌ساز خود را بر علیه روم ادامه می‌دهند. علیرغم پیروزی‌های چشم‌گیر و متلاشی شدن سپاه روم؛ به علت خیانت و شورش "تیگران کوچک" برعلیه پدرش تیگران دوم، که به کمک فرهاد پادشاه پارت انجام شد، ورق برمی‌گردد و تیگران با شکست قطعی روبرو می‌شود.
تیگران دوم علیرغم شکست، با دور‌اندیشی با سردار رومی که خطر آتی پارت‌ها را احساس می‌کرد، قرار داد صلح می‌بندد. ولی ظهور دو رقیب نیرومند روم و اشکانیان پارت‌تبار و سیاست‌های کشورگشایانه‌ی این دو، سبب می‌شود که ارمنستان فقط با حفظ استقلال ظاهری بین این دو، دست بدست شود.
ارمنستان با حفظ هویت ارمنی خود، از قرن سوم قبل از میلاد به مدت شش قرن، همانند روم و ایران، تحت تاثیر فرهنگ غنی هلنیستی قرار می‌گیرد. شهرها دوره‌ی ترقی و پیشرفت خود را طی می‌کنند و شهرهای جدیدی ساخته می‌شود. فرهنگ معنوی و خدایان ارامنه نیز، ترکیبی بود از فرهنگ اساطیری بومی، ایرانی و رومی- یونانی. هایک، خدای قدیمی و اساطیری‌شان در کنار خدایان جدید قرار گرفته و شکل و قیافه‌ای انسانی و تاریخی به خود می‌گیرد، و زبان یونانی و آرامی بجای ارمنی قدیم زبان کتابت می‌شود.
در دوران هلنیسم، بخش عمده‌ی اراضی، اراضی سلطنتی بود ولی در قرن سوم و چهارم سازمان اراضی درباری از هم می‌پاشد و ارمنستان جزء جوامع پیشرفته فئودالی می‌شود. "ناخارارها" همان فئودال‌های قدرتمند ارمنی، دارای امتیازات موروثی می‌گردند. با رشد زمینداری فئودالی، شهرها از رونق می‌افتند و بجای آنها دهات و قصبه‌ها در اراضی فئودالی رشد می‌کنند.
از قرن دوم و سوم، مسیحیت توسط مبلغین مذهبی که از سوریه و کپدوکیه وارد ارمنستان می‌شدند، رواج می‌یابد. ارمنستان اوایل قرن چهارم، با قبول مسیحیت از طرف تیرداد پادشاه پارتی – ارمنی، اولین کشوری می‌شود که مسیحیت را بعنوان دین رسمی، می‌پذیرد. 
دو رقیب قدرتمند یعنی ایران و روم بالاخره ارمنستان را در قرن چهارم میلادی بین خود تقسیم می‌کنند. بخش بزرگ و غربی، از آنِ دولت روم و بخش شرقی، تحت سلطه‌ی ایران در می‌آید. رومی‌ها که خود نیز مسیحیت را دین رسمی خود قرار داده بودند، پس از مدتی ارمنستان غربی را تبدیل به یکی از استان‌های رومی می‌کنند.
در اوایل قرن پنجم یزدگرد اول پادشاه ساسانی که مسیحیت روم و ارمنستان را خطری برای خود تلقی می‌کرد، در صدد همکیش کردن ارمنستان تحت سلطه‌ی خود بر می‌آید. برای ارمنستان مرزبان تعیین می‌شود. پس از وی بهرام پنجم، سیاست ضد مسیحی را شدت می‌بخشد. جنگ ایران با روم، ارمنستان را صحنه جنگ و ستیز می‌کند.
در همین زمان، مسروپ ماشتوتس خط جدید را که زبان و ادبیات غنی ارمنی بدان نیاز داشت، اختراع می‌کند. قبل از آن حروف زبان ارمنی، "حروف دانیل" بود که کفاف نیاز‌های هجایی ارمنی را نمی‌کرد و به همین دلیل رواج چندانی نیافته و فقط برای کتابت بین مغ‌ها باقی مانده بود. ارامنه از چهار قرن قبل از میلاد، برای کتابت از زبان و خط آرامی و یونانی، استفاده می‌کردند، که بعدا زبان‌های آشوری و پارسی باستان نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد. «اختراع حروف محکم‌ترین پایه‌‌ها را برای استحکام پیروزی‌‌های زبان ارمنی، که قرن‌ها از زبان به زبان گشته بود، و برای استواری و تداوم آن مهیا ساخت. نتایج آن در کوتاه و بلند مدت، در زمینه فرهنگی و سیاسی متعدد و غیر قابل تمجید هستند. بلافاصله پس از آن کتاب‌نویسی ارمنی با حروف مسروپ معمول و در جریان چند دهه با دوشاخه ترجمه و ادبیات دینی به اوج ترقی خود رسید و به همراه آنها ارزش‌های متعدد فرهنگی جهانی و منحصر بفرد در زمینه علمی، فلسفی و ادبیات هنری به ملت ارمنی داد که با همان پیدایش خود یک ردیف تالیفات حیرت‌انگیز تاریخ‌نویسی مثل کتاب‌های کوریون، آگاتاگفوس، پاوستوس بوزاند، یغیشه، غازارپارب و بالاخره کتاب پدر مورخین ارمنی، موسس خورناتسی و همچنین نمونه‌‌های متعدد علمی و فلسفی - دینی منتسب به خود ماشتوتس، یزنیک کوغبی، داوید کراگان و غیره به ارمغان آورد. بغیر از وقایع مربوطه به عصر خود موارد مختلف فرهنگ مذهبی قبل از ماشتوتس و قبل از مسیح در آنها جای گرفته‌اند. کاربرد حروف ماشتوتس تمام فرهنگ را پر ثمر گردانید و دوران شکوفایی خود را گذراند و فرهنگ یکی از وسایلی گردید که به کمک آن، ملت توانست در طول قرون ویژگی‌های خود را حفظ نماید.»٨
از اواسط قرن پنجم، تلاش و فشار بیش از حد برای تغییر مذهب ارامنه، تبدیل کلیساها به آتشکده و افزایش مالیات از طرف ساسانیان، سبب قیام‌های گسترده‌ی توده‌ای می‌گردد. اسپهبد وارتان مامیکنیان رهبری قیام را به عهده می‌گیرد. در گرجستان و اران (جمهوری آذربایجان فعلی) نیز که ساسانیان در صدد تغییر مذهب مسیحی به زرتشتی بر آمده بودند، قیام‌هایی صورت می‌گیرد. در نبرد نابرابر آوارایر، فرمانده دلیر ارامنه و بسیاری از یارانش به "شهادت" می‌رسند. قشون ارمنی محروم از فرمانده، با عقب نشینی به مناطق غیر قابل دسترس، جنگ را بصورت پارتیزانی ادامه می‌دهد. ساسانیان مجبور به تعدیل سیاست می‌گردند. آنهاییکه مجبور به تغییر مذهب شده بودند، دوباره به کیش مسیحی بر می‌گردند. نبرد آوارایر، "نبرد مقدس" نامیده شده و وارتان مامیکنیان و همرزمانش نام „شهدای وطن“ به خود می‌گیرند.
هنوز ده سال از نبرد آوارایر معروف به "نبرد وارتان"، نگذشته بود که فیروز پادشاه جدید ساسانی، سیاست قبلی را با شدت بیشتر پیش می‌گیرد. ارامنه تصمیم به مبارزه‌ی یک‌پارچه می‌گیرند. واهان مامیکنیان در رهبری مبارزه قرار می‌گیرد. آنان بدون درگیری رو در رو، سپاه ساسانی را به دامنه‌های کوه ماسیس می‌کشانند. ایرانیان با دادن تلفات سنگین عقب نشینی می‌کنند. پیروزی این نبرد صفوف مبارزات مردمی ارامنه را فشرده‌تر می‌کند. جنگ‌های رهایی بخش ارامنه تا اواخر قرن پنجم ادامه می‌یابد.
در همین موقع که ساسانیان درگیر جنگ با ارامنه بودند، هون‌ها از قسمت شرق دریای کاسپی به ایران حمله می‌کنند. فیروز پادشاه ساسانی در جنگ با هون – هپتال‌ها کشته می‌شود. ولاش برادر فیروز به پادشاهی می‌رسد. او با دیدن ناکامی‌های یزدگرد، بهرام و فیروز در ارمنستان، به دنبال جلب محبت و دوستی بر می‌آید. فرستاده‌ی پادشاه ایران برای بستن قرارداد صلح وارد ارمنستان می‌شود. در ده نوارساک (حوالی خوی فعلی در آذربایجان) پیمان صلح، بسته می‌شود و ارمنستان با حفظ استقلال داخلی به حیات خود ادامه می‌دهد. 
در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم، رابطه‌ی بین ایران با بیزانس رو به تیرگی می‌رود و در داخل ایران دودستگی و جنبش‌های مردمی بوجود می‌آید. پس از جنگ بین ایران و روم شرقی (بیزانس) صلح برقرار می‌شود. با بسته شدن قرارداد صلح، ساسانیان بار دیگر ارمنستان شرقی را به مرزبانی تبدیل می‌کند. در نیمه‌ی دوم قرن ششم نهضت جدیدی در ارمنستان شرقی تحت رهبری کارمیر وارتان به وقوع می‌پیوندد. در گرجستان و اران نیز شورش و قیام بر علیه ساسانیان شکل می‌گیرد. بیزانس به حمایت از ارمنستان بر می‌آید. جنگ بین ایران و بیزانس بیست سال به طول می‌انجامد. در اواخر قرن ششم، طبق قرارداد صلح با بیزانس بخشی از ارمنستان شرقی به روم واگذار می‌شود.
در ارمنستان غربی تحت سلطه‌ی روم شرقی نیز، کمابیش فشار‌هایی نطیر فشار‌های ساسانیان بر ارامنه اعمال می‌شد، ولی چون ارامنه مانند بیزانسی‌ها، مسیحی بودند کمتر سر به شورش و قیام بر می‌داشتند. در آنجا نیز هر موقع که دولت بیزانس در صدد نابودی استقلال داخلی بر می‌آمد، ارامنه دست به قیام می‌زدند.

ظهور اسلام:

"دین اسلام" در دهه‌ی اول قرن هفتم میلادی، توسط "محمد پیامبر اسلام" از قبیله‌ی قریش در شهر مکه – در صحرای خشک و سوزان شبه‌جزیره عربستان، به ظهور رسید. شهر مکه به دلیل وجود کعبه، که بتکده‌ی تمامی مردم بت پرست آن دیار بود، شهرت به سزایی داشت. قبیله‌ی قریش پرده‌دار بتکده (کعبه) بودند. در ماه ذیحجه بت‌پرستان از سرتاسر آن دیار رو به مکه و بتکده می‌آوردند و برای بت‌هایشان گوسفند و شتر قربانی می‌کردند.
محمد که در جوانی برای تجارت به سرزمین روم (شام) می‌رفت، تحت‌تاثیر مسیحیت و یکتا‌پرستی مسیحیان قرار گرفته بود. از آن گذشته در خود شبه جزیره، به ویژه در شهر یثرب (مدینه بعدی) قبایل متعدد یهودی زندگی می‌کردند که از تمدن بالایی برخوردار بودند. آشنایی محمد با مسیحیان، و بخصوص با یهودیان مدینه- شهری که در هر سفر تجارتی‌اش، از آن گذر می کرد- او را به یکتاپرستی رهنمون می‌کرد و او قرابتی میان خود با مسیحیان و یهودیان احساس می‌کرد و مانند آنان به بت‌پرستی به دیده‌ی حقارت می‌نگریست.
محمد در آغاز "رسالت" خود، برای پذیراندن اسلام وظایف بسیار ساده‌ای را خواستار بود: خدای واحد را بپرستید، نه بت‌ها را؛ زنا نکنید؛ برای پولی که به دیگران قرض می‌دهید، ربا نگیرید؛ از یتیمان و تنگدستان دستگیری کنید. و... وی همچنین مخالف اشرافیت قبیله‌ای بوده و مردم خود را دعوت به زهد و پرهیزکاری می‌نمود. آیاتی که وی از زبان خدا، در سیزده سال "پیامبری" خود در مکه بیان کرد، نزدیکی و قرابت فراوانی با دستورات اخلاقی مسیحیان دارد. اما تلاش وی در مکه نه تنها دست‌آوردی نداشت بلکه قبایل متعدد از جمله قبیله خود وی یعنی قریش را بر آن داشت که در صدد قتل او بر آیند.
محمد از روی ناچاری رو به شهر یثرب نهاد. آن شهر، شهری آباد بود و سه قبیله‌ی ثروتمند یهودی و دو قبیله متمول عرب داشت. آنان به دلیل مخالفتی که با قریش و شهر مکه داشتند، پذیرای محمد شدند و قول حمایت از وی را دادند. محمد که تا آن زمان در مکه هیچ مخالفتی با مراسم حج ماه ذیحجه و زیارت کعبه نداشت، و فقط منکر بت پرستی بود، در شهر یثرب برای نزدیکی با یهودیان آن شهر، بیت المقدس را که برای یهودیان و مسیحیان مقدس بود، قبله مسلمین قرار داد. وی در صدد آن بود که یهودیان یثرب و مسیحیان پراکنده شبه جزیره را به دین خود جذب کند.
ناکامی در یثرب، فقر و تنگدستی، محمد و عده‌ی معدود یارانش را، وادار کرد که به کاروان‌هایی که از شام عازم مکه بودند، حمله کند. در بین قبایل عرب، در هشت ماه از سال جنگ و راهزنی عملی مقبول و جاافتاده‌ بود، به جز "چهار ماه حرام".
با توجه به آن‌که "اسلام" تا آن زمان دینی مبتنی بر زهد و پرهیزکاری و رأفت و ملایمت بود، روآوری‌اش به جنگ و غارت و چپاول، باز گشتی به سنت‌ جاهلیت محسوب می‌شد. در واقع محمد و نزدیکان معدودش اولین مسلمانانی بودند که راه "ارتداد" از اسلام را برگزیدند. بدین سان شمشیر و قتل و خونریزی راه را بر قدرت هموار کرده و سه قبیله‌ی یهود که از حامیان مسلمانان بودند، تارو مار گشتند و دو قبیله‌ی عرب ساکن یثرب، منکوب شدند. قبله از بیت‌المقدس به مکه برگشت.
محمد پس از سال‌ها دوری از زادگاهش، با قدرت به مکه بازگشت. با قبول تمامی مراسم و مناسک حج بت‌پرستان، فقط بدون وجود بت‌ها، کعبه همان بتکده‌ی سابق را بجای بیت‌المقدس قبله مسلمین قرار داد. و بدین‌سان راه سازش با اشرافیت مکه را برگزید و به زیارت کعبه رفت.
از آن زمان اسلام دینی گشت آغشته به همان جهالت و خرافات بدویان و آلوده با قهر و خشونت صحرا نشینان شمشیر بدست. محمد که در آغاز کار، مسیحیت و یهود را برابر و در کنار دین خود تلقی می‌کرد، همین‌که قدرت گرفت، مدعی شد که هیچ دینی به جز اسلام پذیرفتنی نیست! و یثرب مرکز قدرت گردید و نام ،،مدینته المنوره" بر خود گرفت.

حمله‌ی اعراب مسلمان به ایران، روم شرقی و ارمنستان:

در نیمه‌ی اول قرن هفتم، با تثبیت قدرت مسلمانان در شبه جزیره عرب، سپاهی عظیم تحت نام "جهاد با کفار" از جنوب وارد روم شرقی (سوریه) و ایران (عراق فعلی) گردید. جنگ طولانی بین ایران و روم، هر دو کشور را در موقعیت ضعیف نظامی قرار داده بود.
چشم طمع به ثروت و جلال و شکوه دو امپراطوری ایران و روم، و بطور کلی دلبستگی به غنائم و اسرای زن و کودک، بزرگ‌ترین انگیزه‌ی صحرانشینان تهی دستی بود که تا آن زمان در صحرای خشک و سوزان به زحمت قادر به سیر کردن شکم خود بودند. همین انگیزه بعلاوه باور به بهشت در صورت "شهید" شدن، از این بدویان قدرت مخوف و مخربی ساخته بود که قدرتمند‌ترین دولت‌های آن زمان را یارای مقابله با آنان نبود. سرزمین‌های آباد فتح شده‌ی ایران و روم و ارمنستان برای اعراب بهشت زمینی بود که پیامبرشان، در آن دنیا وعده داده بود. برای این صحرانوردان کشته شدن و یا پیروزی یک دست آورد داشت: "بهشت".
ارمنستان که از نیمه‌ی دوم قرن هفتم مورد تاخت و تاز مسلمانان قرار گرفته بود، در زمان معاویه برای نجات میهن از ویرانی بیشتر، قراردادی بین تئودوروس سردار ارمنی و مسلمانان بسته می‌شود که به موجب آن: ارمنستان تحت سلطه‌ی اعراب در می‌آید، به این شرط که سه سال از پرداخت مالیات معاف بوده؛ در شهرها و دژ‌های آن کشور قشون عرب حضور نداشته باشد؛ کارگزاران عرب به ارمنستان فرستاده نشوند. چند دهه بیشتر از آن نگذشته بود که محمد ابن مروان تمام سرزمین ارمنستان را از دم تیغ می‌گذراند. از اواخر قرن هفتم مسلمانان به مدت یک و نیم قرن بر ارمنستان حکومت می‌کنند. اعراب از پایگاه‌های نظامی مستقر در ارمنستان، برای حمله به بیزانس استفاده می‌کردند. در اوایل قرن نهم در زمان هارون اخذ مالیات بصورت غارت مردم در آمده بود. نهضت‌های رهایی بخش گاهی با موفقیت‌هایی همراه بود. خلیفه با دادن امتیازاتی به پاره‌ای از ناخارهای ارمنی در بین زمین‌داران بزرگ ارمنستان دودستگی ایجاد کرده بود. ناخارهای با نفوذ باگراتونی اغلب با گرفتن امتیازاتی در مقابل ناخارهای مامیکنیان و مردم قرار می‌گرفتند.
بین قرن هفتم و نهم در ارمنستان غربی تحت سلطه‌ی بیزانس نیز اوضاع سخت‌تر شده بود. دیگر جامعه‌ی آزاد روستایی وجود نداشت. دهقانان به زمین‌داران وابسته شده بودند. کار بصورتی برده‌وار انجام می‌شد.
پس از فتح ایران ساسانی، اغلب ایرانیان برای رهایی از مالیات مظاعف (جزیه که از غیر مسلمانان در یافت می‌شد) خیلی سریع به قبول اسلام گردن گذاشته بودند. زمین‌داران و اشراف ایرانی نیز با پشت کردن به مردم خود، به خدمت خلفای عباسی در می‌آیند. بخصوص برمکیان که مقامات بالایی در دستگاه خلافت داشتند و راه و روش کشورداری را به اعراب آموختند. برمکیان در زمان هارون‌الرشید به اتهام خیانت، نه تنها از دستگاه خلافت رانده می‌شوند بلکه مورد قتل عام قرار می‌گیرند. از طرفی عباسیان که اشراف عرب را طرفدار بنی‌امیه می‌دانستند و اعتمادی به آنان نداشتند، به دنبال نیرویی بودند که جایگزین ایرانیان بکنند. ترک‌های نومسلمان که در جنگجویی و بیرحمی بر خود اعراب نیز برتری داشتند، خیلی زود نه تنها جذب "سپاه اسلام" شدند، بلکه در دستگاه خلافت عباسیان صاحب مقام شدند، تا جایی‌که خلفای پس از مامون آلت دست ترکانی گشتند که در بغداد بر سر قدرت خون هم‌دیگر را می‌ریختند.

منشاء قومی ترک‌ها و ورود آنان به جهان اسلام:

خاستگاه اولیه‌ی ترک‌ها و مغول‌ها، مغولستان فعلی می‌باشد. اقوامی که بین دریاچه‌ی اورال و کوه‌های آلتایی زندگی می‌کردند. ویلیام اسپنسر در کتاب ,,سرزمین و مردم ترکیه,, می‌نویسد: «ترک‌ها در اصل از مردم ناحیه اورال – آلتائی بودند و بصورت قبایل و دودمان‌های پراکنده در آسیای مرکزی زندگی می‌کردند. گاه بگاه چندین قبیله جمع می‌شدند و مهاجرت‌های عظیمی را آغاز می‌کردند، و از میان آنان رهبران برجسته‌ای نظیر چنگیز خان پیدا می‌شدند.»۹ ترک‌ها و مغول‌ها از نظر شباهت ظاهری و آداب و رسوم و مذهب، چنان بهم نزدیک بودند که فقط خودشان تفاوت‌ها را می‌شناختند. از طرف دیگر خود مغول‌ها و ترک‌ها، از قبایل و گروه‌های کوچک‌تری تشکیل یافته بودند که دائما بین آنان، جنگ‌های خونینی بر سر مرتع و یا غارت و چپاول هم‌دیگر، در جریان بود.
سکونت‌گاه آنان دارای تابستان‌های گرم و سوزان و زمستان‌های سرد و طاقت فرسا بود. این اقوام دام‌دار و بیابان‌گرد برای یافتن مرتع دائم در صدد نفوذ به سرزمین‌های دیگر بر می‌آمدند. از نظر شکل ظاهری بنا به نوشته تاریخ نگاران، دارای قامتی کوتاه، تنومند و ورزیده بودند. سربزرگ و گونه‌های برجسته و چشمانی ریز داشتند. آنان بر اسبانی قوی و کوتاه سوار بودند. در شمسیرزنی و تیر‌اندازی بر روی اسب از مهارت بالایی برخوردار بودند. از نظر دین و آئین شمن پرست (شامانیست) شناخته شده‌اند. بر اساس باور‌های دینی و اسطوره‌ای‌شان، خود را از نسل گرگ می‌دانستند. گرگ از نظر آنان حیوان مقدسی به شمار می‌رفت و همچو گرگ درنده بودن را لازمه‌ی زندگی خود می‌دیدند. در حمله و یورش پرچم‌هایی با نقش سر گرگ خاکستری حمل می‌کردند.
پروفسور واسیلی ولادیمیر بارتولد شرق‌شناس روسی، در استانبول چند سال پس از تشکیل ,,جمهوری ترکیه,, به یک سلسله سخنرانی‌ها پرداخت که بعدا بصورت کتابی بنام ,,تاریخ ترک‌های آسیای میانه,, در آمد. در این کتاب در مورد تاریخ ترک‌ها و آثار بجا مانده چنین می‌خوانیم: «از جمله نادرترین آثار تاریخی باقیمانده از اقوام ترک، که برای ترک‌شناسان و مورخان تاریخ ترکان اهمیتی یکسان دارد، در درجه اول باید از قدیمی‌ترین اثر تاریخ باقیمانده به زبان ترکی یاد کرد که همان کتیبه‌های ارخون است. این کتیبه از قرن هشتم میلادی باقی مانده و در نیمه دوم قرن نوزدهم یافت شد و راز و رمز زبان و خط آن کشف و خوانده شد. این اثر به مردمانی تعلق دارد که برای اولین بار در تاریخ خود را ,,ترک,, نامیده‌اند. این قوم در قرن ششم در عرصه تاریخ ظاهر می‌شود... کتبیه ارخون این دیدگاه را تائید می‌کند: خان‌ها از دودمان ترک‌های اوقوز یا توقوز – اوقوز هستند، و بر ضد اوقوزها (یعنی افراد ایل خودشان) و دیگر ایلات ترک جنگ‌های پراکنده و دراز مدت را رهبری می‌کنند. این جنگ‌ها با تفصیلی بیشتر از جنگ‌هائی که همین ترکان با چینی‌ها و دیگر کشور‌های متمدن کرده اند، در کتیبه ارخون توصیف شده است.»۱۰
پرفسور بارتولد در رابطه با دین و باور شمن‌پرستی ترک‌ها و مغول‌ها چنین می‌گوید: «ادیان در مرحله توسعه‌ای که همزمان با شمن‌پرستی است متکی بر هیچگونه اعتقاد اخلاقی نیستند. اعتقاد به زندگی در دنیای دیگر مستلزم اعتقاد به روز داوری نهائی و احساس مسئولیت در دنیای دیگر نیست. در اینگونه ادیان انسان برای اقدام به قتل دیگری از هیچگونه مجازات در دنیای دیگر واهمه ای ندارد. چنین انسانی، بر عکس بر این اعتقاد است که هرچه تعداد افرادی که به دست او نابود شده اند بیشتر باشد، سرنوشت او پس از مرگ بهتر خواهد بود.»۱۱
تا زمان ساسانیان از مرزهای شمالی ایران بشدت حراست می‌شد، تا صحرانوردان ,,ترک و تاتار,,، امکان نفوذ به داخل ایران را نداشته باشد. از جمله استحکاماتی در دربند، بین کوه‌های قفقاز و دریای کاسپی ساخته شده بود که ترکان آن را دمیر قاپی (در آهنین) می‌نامیدند. «همچنین در دوره پیش از سلطه‌ی اعراب برای جلوگیری از هجوم اقوام ترک دیواری در ناحیه شمال شرقی سغد برپا شده بود»۱۲
متلاشی شدن امپراطوری ساسانی، فرصت مغتنمی بود برای صحرانوردان اورال آلتایی که به درون مرز‌های ایران نفوذ کردند. در برخورد سپاه عرب و ترکان، درگیری چندانی رخ نمی‌دهد و ترکان با گردن نهادن به اسلام به ,,جهان اسلام,, راه یافتند و در صف جنگجویان اسلام در آمدند.

جنبش‌های رهایی بخش ارامنه بر علیه خلفای عباسی:

توده‌ی مردم ارمنی که در تاریخ حیات خود، حاضر به قبول سلطه‌ی بیگانه نبود، در اواسط قرن هشتم قیام‌های مسلحانه‌ی عظیمی را بر علیه کارگزاران عرب و آن بخش از اشراف و فئودال‌های ارمنی که با اعراب به سازش رسیده بودند، آغاز کردند. «نه تنها اراضی کارگزاران عرب بلکه زمین‌های فئودال‌های ارمنی را نیز ویران می‌گردند... قیام با عدم موفقیت روبرو شده، و بالاخره سرکوب گردید. خلافت شروع به تصفیه حساب با ناخارها و مردم شرکت کننده در شورش می‌کند. مامیکنیان‌ها که مقام اسپهبدی و فرمانروایی داشته و متمایل به بیزانس بودند از این مقام‌ها محروم شده این وظایف به باگراتونی ها داده می‌شوند... در اوایل قرن نهم در پایتاکاران، آلبانیا و در آترپاتکان جنبش نیرومند بابکیان بوجود آمد که حدود سی سال خلفا را در ترس و لرز نگهداشت. این جنبش دهقانی – رهاییبخش، گرچه در خون خفه شد ولی پایه‌های حکومت اعراب را متزلزل نمود. نهضت بابک انعکاس خود را در بیشتر سرزمین‌های تحت تسلط خلفا من جمله در ارمنستان پیدا نمود.»۱٣
ترک‌ها که حتی در دارالخلافه بغداد، بنام خلیفه حکمرانی می‌کردند، خودشان بر سر قدرت، سخت بجان هم افتاده بودند. هریک از سرداران ترک در صدد بود که یکی از بستگان خلیفه را، بنام خلیفه جدید بر مسند بنشاند و خود حکومت کند. در سرزمین تحت سلطه‌ی عباسیان نیز وضع بر همین منوال بود. حکومت‌های ترک غزنویان، خوارزمیان و بالاخره سلجوقیان، با استفاده از ضعف قدرت خلیفه، به قدرت می‌رسند و ظاهرا بنام خلیفه حکومت می‌کنند.
از طرفی درهم ریختگی در مرکز خلافت، راه را بر جنبش‌های رهایی‌بخش باز می‌کند. «حکومت جهانگشا تدریجا به دولت‌های کوچک یعنی به امیر نشین‌ها‌یی تقسیم می‌شود که اکثر آنها طالب استقلال کامل بودند. در سال‌های چهل قرن نهم حکام ارمنی نیز خود مختار شده، مخصوصا باگراتونی‌ها به غیر از تایک و تارون بر شیراک، آرشارونیک و نواحی مجاورشان مسلط شدند. باگراتونی‌ها با کسب لقب ,,حاکم حکام,, از خلفا، عملا فرمانروای عالی ارمنستان می‌گردند و با استفاده از تضعیف خلافت، از پرداخت خراج امتناع می‌ورزند.»۱۴
جنبش‌های رهایی‌بخش ارمنستان با دیگر بلاد، یک فرق اساسی داشت: در حالی‌که اکثر بلاد تحت سلطه‌ی مسلمانان، خود مسلمان شده بودند و زبان عربی را زبان دینی می‌دانستند؛ ولی ارامنه هرگز نه به اسلام گرویدند و نه به زبان و هویت خود پشت کردند، بلکه آنان با حفظ هویت دینی، فرهنگی و زبانی خود برای استقلال می‌جنگیدند. به همین دلیل خلیفه و سرداران و حکام ترک وی که نمی‌توانستند این وضع را تحمل کنند، مرتب به ارمنستان سپاه می‌فرستادند و با کشتار ارامنه سعی در سرکوب قیام داشتند ولی عملا نتوانستند این مردم سلحشور و از جان گذشته را مرعوب و منکوب کنند. و همانطورکه گفته شد: در اواخر قرن نهم، ناخارهای ارمنی، عملا فرمانروای کشور خود بودند.

ترکان سلجوقی و قدرت گرفتن آنان:

سامانیان ایرانی تبار که با ضعف خلفای عباسی، به قدرت رسیده بودند، در ساحل شمالی جیحون دست به "جهاد علیه ترکان بی‌دین" زدند و با تعصب در صدد مسلمان کردن ترکان صحرانوردی برآمدند که تا آن زمان مسلمان نشده بودند. روسای قبایل شمن‌پرست ترک، اسلام را با آغوش باز پذیرا شدند تا درهای جهان اسلام چهار طاق بر روی آنان باز شود. بخشی از این نو مسلمانان بنام قراخانیان، در نهایت طومار حاکمیت خود سامانیان را برچیدند.
در اواخر قرن دهم گروهی از عشایر و ایلات ترک بنام ,,غز,, تحت فشار عشیره ترک دیگری بنام ,,قبچاق,, به غرب و جنوب غربی سرازیر می‌شوند و یک عشیره از اینها نیز تحت سرپرستی سلجوق به طرف ایران می‌آیند. آنان در حدود ماوراءالنهر سامانی، دست از مذهب شمنی برداشته و مسلمان می‌شوند. و زمانی که بین قراخانیان و غزنویان بر سر تقسیم میراث سامانیان جنگ بود، منزل به منزل جلو می‌آیند و در قلب ماوراالنهر چادرهای خود را برپا می‌کنند و به نفع قراخانیان با غزنویان درگیر می‌شوند. آنان در اثر آشفتگی حاکم بر آن دیار روز به روز قدرت می‌گیرند و بعدها حاکمیت قدرتمند سلجوقیان را بنا می‌نهند.
رنه گروسه محقق فرانسوی در کتاب ,,امپراطوری صحرانوردان,, در مورد سلجوقیان که در ایران و بیزانس به قدرت رسیدند، چنین می‌نویسد: «سلجوقیان این طایفه ,,اوغز,, که گذشته و تاریخی نداشتند و بین قبایل بیابان گردی که بتازگی مسلمان شده بودند از همه بی معرفت‌تر و نادان‌تر بودند ناگهان خود را صاحب و مالک ایران شرقی یافتند... طغرل بیک وقتی که وارد نیشابور شد امر داد تا خطبه بنام وی بخوانند و بدین ترتیب نشان داد که فاتح نیشابور سنن و شعایر مسلمانان را پذیرفته است. ولی کشور ستانی و لشکر کشی بهمان اسلوب مرغزاری ادامه یافت و هر یک از افراد این خاندان کوشش می‌نمودند که بحساب و سود خودشان محل و موضعی را تصرف کنند... ابراهیم بن اینال در ری مستقر شد ولی چون طبع بیابان گردی بر سایر عواطف او غلبه داشت عمال و متجنده او بحدی فجایع و فضایح مرتکب شدند که خود طغرل بیک ناچاربرای استقرار نظم و امنیت به ری آمد...»۱۵
در این زمان بارگاه خلافت و خود خلیفه در بغداد از یک طرف در معرض دسیسه‌ی سرداران ترک بودند و از طرف دیگر مورد تحقیر پادشاهان دیلمی قرار داشتند که ,,بنام امیر الامراء,, کنار خلیفه می‌نشستند، القائم بالله خلیفه عباسی در اواسط قرن یازده از طغرل بیگ سلجوقی برای تحکیم پایه‌های لرزان خلافت خود مدد می‌جوید و بپاس این خدمت عنوان ,,سلطان شرق و غرب,, را از خلیفه می‌گیرد. «... ترکان [سلجوقی] با اینکه تازه متدین شده بودند (برخلاف ایرانیان که متهم به ,,رفض,, بودند) خود را مروج تسنن نشان می‌دادند، نباید پنداشت که ترکان متعصب بودند. نخستین سلاطین سلجوقی که فرزندان یبغوهای بیدین بودند بحدی از مبادی تمدن بدور و خام بودند که این مباحث معنوی را درک نمی‌کردند. ولی برای تسلط و تسخیر ممالک غرب بسهولت متوسل ببهانه دیرین یعنی ,,جهاد,, و جنگ‌های مقدس دینی شدند و ببهانه توسعه اسلام کشورگشایی کردند. چون ترکان بموقع و در فرصت مناسب رسیدند موفق شدند که تقریبا بدون تعارض عظیم و بهر حال بدون خشونت شدید خود را بر جامعه خسته آن زمان تحمیل کنند و بدون آنکه امپراطوری عرب را از بین ببرند مافوق آن قرار بگیرند و با نیروی تازه خویش آنرا حمایت نمایند و سند مشروعیت خود را از آن کسب کنند.»۱۶
آلب ارسلان سلجوقی در نیمه دوم قرن یازدهم، پس از به خاک و خون کشیدن بستگان خود که هر کدام در گوشه‌ای از ,,بلاد اسلامی,, داعیه‌ی قدرت داشتند، با استفاده از دودستگی در امپراطوری بیزانس، در پیکار ملاذگرد (مانتزیگریت) واقع در ارمنستان قوای امپراطوری روم شرقی را درهم شکست و رومن چهارم امپراطور نیز اسیر وی گشت. پس از امضای قرارداد صلح و واگذاری ارمنستان و بخشی از بیزانس به سلجوقیان، مخالفین امپراطور زمام امور را در روم به عهده می‌گیرند.
آلب ارسلان برای اداره فتوحات خود در ایران و ارمنستان، خواجه نظام الملک را به وزیری برگزید. پس از مرگ آلب ارسلان در جنگ با قراخانیان در ماوراالنهر، پسرش سلطان ملکشاه به قدرت رسید. با آنکه عملا اداره امور فتوحات ملکشاه در دست نظام الملک بود، ولی نه تنها وی بلکه خود ملکشاه سلجوقی نیز قادر نبود اتباع صحرانورد خود را وادار به اطاعت کند.
در دهه نهم قرن یازده یعنی ده سال پس از جنگ ملاذگرد و از دست دادن ارمنستان و بخشی از بیزانس به سلاجقه‌ی ایران، رجال بیزانس که هنوز بر سر قدرت باهم در افتاده بودند، صحرانوردان را بر رقبای متمدن خود ترجیح می‌دهند و از سلیمان فرمانده بخشی از سلجوقیان کمک می‌طلبند. آنان نیز وارد آسیای صغیر می‌شوند و ابتدا در شهر نیسه (نیقیه) و پس از مدت زمانی کوتاه در ایکونیوم (قونیه)، با استفاده از درگیری بین دولت‌مردان بیزانسی، به قدرت می‌رسند و روز به روز بر قدرتشان افزوده می‌شود، و در نهایت حکومت سلاجقه روم را در بخش اعظم سرزمین بیزانس، تشکیل می‌دهند که تا اواخر قرن چهاردهم بطول می‌انجامد.
سلاجقه‌ی روم که مستقل از سلجوقیان ایران بودند، از انسجام برخوردار نبود. رنه گروسه در این مورد می‌نویسد: «در آسیای صغیر و سرزمین سابق بیزانس که از دهه هشت قرن یازدهم در تصرف آنها افتاد، عده قلیلی از قبایل غز که خود مختار بودند و تحت ریاست روساء درجه دوم مانند سلیمان قرار داشتند یا تحت فرماندهی روساء ترکی بودند که حسب و نسب مهمی ‌نداشتند، حکمروائی می‌نمودند... این ممالک کهن سال متمدن بمقتضای جابجا شدن این طوایف بیابان گرد همانطور که در مرغزارهای قیرقیز معمول بود، بین دستجات مختلف تقسیم می‌شد. همانگونه که بارتولد با کمال بصیرت این وقایع تاریخی را خلاصه نموده ,,دسته‌ای از غزها و ترکمانان مانند غارتگران و برسم راهزنان بابتکار و اراده خودشان و دسته‌ای تحت رهبری روساء خودشان (سلجوقیان) تمام ممالکی را که از ترکستان چین تا ثغور مصر و امپراطوری بیزانس گسترده است با پای خود پیمودند,,. این نکته را نیز بارتولد علاوه می‌کند که سلاطین سلجوقی برای اینکه ,,برادران بیقرار,, خود را طرد کنند و آنها را از تخریب ایران زیبا باز دارند ترجیح دادند که این دستجات غز لجام گسیخته و بی نظم و ترتیب را در خطوط سرحدی آسیای صغیر بگمارند. این مطلب بیان می‌کند که چگونه ایران اصلی و واقعی و خطه پارس از ترک شدن رهایی یافت و آناطولی تبدیل به ترکستان تازه‌ای شد.»۱۷
اما در آسیای صغیر، سلیمان پس از آنکه قسمتی از آن دیار را به چنگ می‌آورد عازم سوریه (شام) می‌شود. در نزدیکی حلب در حین درگیری با برادر ملکشاه کشته می‌شود. توتوش برادر ملکشاه که در صدد تشکیل سلطنت سلجوقی دیگری بود، توسط ملکشاه به عقب رانده می‌شود. «ملکشاه سلجوقی نیز مانند اسلاف خود عمری صرف نمود که بمتصرفات ترک در مغرب زمین سر و صورتی بدهد. این تسخیر و تصرف‌های ترکان باین ترتیب صورت می‌گرفت که دسته‌های کوچک غز داخل قلمرو خلفاء فاطمی یا غیر فاطمی در حدود سوریه یا در ایالات آسیائی یونان در آسیای صغیر می‌شدند آنهم تا خصلت صحرانوردشان چگونه اقتضا کندو آتش نفاق تا چه حد در جامعه عرب یا در جامعه بیزانس مشتعل شده باشد. بهر حال این دسته‌های کوچک همیشه از منازعات داخلی سایرین و نفاق‌های خانوادگی دیگران بحد وفور استفاده می‌نمودند. در ایران وحدت ظاهری در نتیجه حسن اداره وزیری چون نظام الملک بر جای بود و در مشرق سوریه نیز شمشیر ملکشاه از آن وحدت صوری ضمانت می‌نمود. ولی در آسیای صغیر چون نه تدبیر نظام الملک وجود داشت و نه شمشیر ملکشاه بنابر این هرج و مرج غزان حکمفرما بود و بس.»۱٨
پس از مرگ نظام الملک و بدنبال آن ملکشاه هرج و مرج همه جای سرزمین پهناور تحت سلطه‌ی سلجوقیان را فرا می‌گیرد. «... در ایران علی رغم استقرار هسته‌ها و مراکز ترک (در خراسان و آذربایجان و طرف همدان) عمق و متن ساکنان آن چنانکه خواهیم دید ایرانی باقی ماند. در سوریه عوامل ترک چنان مختصر و متفرق و پراکنده بودند که نتوانستند توده عرب را متفرق کنند و فقط در انطاکیه و اسکندرون نفوذ آنها دوام یافت. برخلاف در آسیای صغیر ما فقط شاهد یک تصرف و تسخیر سیاسی مملکت نیستیم بلکه می‌بینیم که تمامی آن سرزمین را عملا و کاملا نژاد ترک مسخر نموده و چوپان ترکمن جانشین زارع بیزانسی شده است...ظاهرا بنظر می‌رسد که تصرف و اشغال این ایالات کهن سال ,,کاپادوکیه,, و ,,فریژی (فریکیه),, از طرف غزانی که از مرغزاران غیر مسکون و دور افتاده آرال بیرون آمده اند، نه فقط این سرزمین‌ها را ترک نمود بلکه آنها را به خارزار و مرغزار نیز مبدل ساخت. وقتی که با عثمانی‌ها متصرفات ترک‌ها تا تراس توسعه یافت مرغزار با آنها بآنجا هم کشیده شد و هرجا که رفتند خارزار هم با آنها همراه و همعنان بود... باید علاوه کنیم که ,,ترک نمودن,, آناطولی بطور کامل از طرف سلسله سلجوقی بعمل نیامد بلکه امراء محلی و حتی ایلات و عشایری که همیشه مطیع سلاجقه نبودند این تحول و انتحال را بسرحد کمال رساندند. مثلا از لحاظ معرفت و فرهنگ سلجوقیان آناطولی مانند بنی عمام خودشان که در ایران بودند بطور صریح و روشن رغبت و اشتیاق بایرانی شدن داشتند. چون در آن اوان زبان ادبی ترک در آسیای غربی وجود نداشت دربار سلاجقه در قونیه زبان فارسی را زبان رسمی خود قرار داد... با این حال نباید تصور کنیم که اقتباس زبان فارسی آن قبایل غز را از ترک نمودن کاپادوکیه و فریژی و گالاتیه باز داشت. آنها بطور جدی و عمیقی آن ایالات کهنسال و آن سرزمین‌های قدیمی را بسرزمین ترک مبدل نمودند.»۱۹

سلجوقیان در ارمنستان:

چنان‌که قبلا گفته شد، ارمنستان که در دهه‌ی چهارم قرن یازده تحت سلطه‌ی بیزانس در آمده بود، پس از مدت کوتاهی در معرض تاخت و تاز‌های سلجوقیان قرار می‌گیرد. آنان اولین حمله‌ی خود را از اواسط قرن یازدهم آغاز می‌کنند و از طریق آذربایجان وارد ارمنستان می‌شوند و پس از کشتار، با غنایم و اسرا بر می‌گردند. پس از حملات و کشتارهای پراکنده، عاقبت آلب ارسلان در دهه‌ی هشتِ قرن یازده به منظور تصرف ارمنستان و بیزانس حمله گسترده را آغاز می‌کند. بطوری‌که قبلا گفته شد در ملاذگرد (مانتزیکرت) شکست بزرگی نصیب سپاه بیزانس می‌شود و امپراطور رومن چهارم به اسارت آلب ارسلان در می‌آید. امپراطور از خانواده اشرافی کاپادوکیه بود و یکی از بهترین سرداران روم شرقی. وی پس از مرگ کونستانتین دهم با ملکه اودکسی که نایب السلطنه بود ازدواج می‌کند و از طرف ملکه به امپراطوری برگزیده می‌شود. همین امر موجب مخالفت عده‌ای از رجال بیزانسی می‌شود و آنان به دسیسه متوسل شده و آلب ارسلان سلجوقی را تشویق به حمله می‌کنند. «نبرد مانازگرد در تاریخ اهمیت سرنوشت سازی داشت. بر اساس قرارداد صلح، مناطق مرکزی ارمنستان، کارین، یرزنکا و نیز برخی از نواحی شرقی آسیای صغیر به سلجوقیان سپرده می‌شوند.بدین ترتیب سلطه‌ی سلجوقیان تقریبا در تمام پهنه ارمنستان مستقر می‌شود.»۲۰

مبارزات رهایی‌بخش ارامنه، از سلطه‌ی سلجوقیان:

پس از مرگ ملکشاه قلمرو وی به چند امیرنشینِ مستقل از هم تجزیه می‌شود، که اغلب با هم درگیری و جنگ داشتند. ارامنه که از وضع وخیم اقتصادی به تنگ آمده بودند، مبارزات رهایی‌بخش خود را شدت می‌بخشند. در گرجستان و ارمنستان مناطقی از تحت سلطه‌ی سلجوقیان آزاد می‌شود. گرجستان نیرومند می‌شود و با همراهی ارمنستان بر علیه امیرنشین‌های سلجوقی وارد کارزار می‌شود. «قشون متحد گرجی – ارمنی به فرماندهی زاکاره، آمبرد، بجنی، دشت‌های آرارات و شیراک، آنی، دوین، کارس، سیونیک، سورماری، باگرواند، کوگوویت، زاغکوتن را یکی پس از دیگری از وجود سلجوقیان پاک می‌نمایند و سپس پیشروی خود را ادامه داده تا به شهر‌های مانازگرد، آرچش و خلات می‌رسند.»۲۱«از نیمه دوم قرن دوازهم تا سال‌های سی الی چهل قرن سیزدهم، در شمال شرقی ارمنستان شاخه‌های اصلی اقتصاد ترقی می‌نماید. کشاورزی متلاشی شده دوباره جان می‌گیرد،... باغداری، کاشت پنبه و برنج توسعه می‌یابد. کشت غلات در دشت‌های آرارات، آلاشگرد و شیراک، باغداری در دشت‌های آرارات و سومارلو و نواحی کاغزوان (آرشارونیک) و معزی (آرویک) کشت پنبه و برنج در دشت‌های آرارات، دامداری در سیونیگ، حوزه دریاچه سوان، تاشیر- زوراکد، واناند وآراگاتسودن معروف بودند.»۲۲
سلجوقیان صحرانورد نه تنها کشاورزی را در ارمنستان به نابودی کشانده بودند، بلکه آنان به هر کجا که پا می‌گذاشتند صنعت، تجارت و زندگی شهری را نیز مختل می‌کردند. برای آنان جز دام‌داری به شیوه‌ی صحرانوردان، چیز دیگری اهمیت نداشت. بخصوص در ارمنستان که مردم بومی از دین و فرهنگ و زبان خود دست نشسته بودند، زندگی اقتصادی از دیگر جاها بمراتب بدتر و وخیم‌تر بود.
در آن بخش از ارمنستان که از دست سلجوقیان رهایی یافته بود، «در قرن‌های دوازده و سیزده حرفه‌ها، روابط کالایی-پولی و تحارت خارجی توسعه می‌یابد. در شهر و در کنار وانک‌ها و ایستگاه‌های جاده‌های کاروانرو، دکان‌های متعددی ایجاد می‌شوند که با اجناس محلی به داد و ستد می‌پردازند. در زمینه تجارت خارجی تغییراتی بوجود می‌آید. تجارت با ایران و کشورهای آسیای صغیر به کمترین درجه می‌رسد. جنگ و جدال مداوم در بین این ممالک امیرنشین سلجوقی، اختلافات گمرکی و توزینی، سدی در راه توسعه تجارت بین‌المللی بود. کشورهای شمالی در میان روابط تجاری – اقتصادی کشورهای ماوراء قفقاز، گرجستان، ارمنستان شمال شرقی و آلبانیا، مکان ویژه‌ای بخود اختصاص می‌دهند. روابط محکمی با بنادر دریای سیاه، لهستان و روسیه بوجود می‌آید. از ارمنستان اساسا کالاهای صنعتی چون پارچه‌های ابریشمی، قالی، رنگ، وسایل فلزی و غیره به روسیه صادر می‌شد. اما مهمترین کالای وارداتی از آنجا را پوست‌های گوناگون تشکیل می‌داد.»۲٣ اما این ترقی رشد تجاری و اقتصادی، چندان بطول نمی‌انجامد که تاخت و تازهای ویرانگر مغول آغاز می‌شود.

ارمنستان تحت یوغ چنگیزیان و تیموریان:

ابتدا لازم است از ترکیب نیروی رزمی مغول به رهبری چنگیز خان مطلع شد: همان‌طور که در منشاء قومی ترک‌ها، اشاره شد، ترکان و مغولان در منطقه وسیعی بین کوه‌های آلتایی (کوه‌های زرد) و دریاچه اورال زندگی می‌کردند. آنان در طول تاریخ برای یافتن مرتع دایما در صدد نفوذ به سرزمین‌های دیگر بودند. بطوری‌که قبلا ذکر گردید، از نظر دین و آئین شمن پرست (شامانیست) بودند. پس از حمله‌ی اعراب ترکان زیادی که مسلمان شده بودند، وارد سپاه اسلام شدند. همزمان با تضعیف خلافت عباسیان، حکومت‌های محلی مسلمان از جمله سامانیان ایرانی تبار در شمال شرقی ایران با قبول خلافت عباسیان، به قدرت رسیدند. سامانیان تحت نام جهاد با کفار به ترکانی که شامانیست مانده و به مناطقی از ایران دست یافته بودند، حمله کردند. سلجوقیان از همین ترکان بودند که مسلمان شده و در روم شرقی و ایران از جمله ارمنستان به قدرت رسیدند.
ولی تعداد کثیری از بیابان‌گردان شامانیست ترک - مغول در منطقه‌ای که امروز ,,مغولستان,, نامیده می‌شود و مرغزاری بیش نبود، زندگی می‌کردند. این شمن‌پرستان که از قبایل و عشیره‌های کوچک تشکیل شده بودند، بدون آنکه مورد تهدید نیروی بیگانه قرار بگیرند، با هم دیگر در حال جنگ و ستیز بودند. تا اینکه تموچین ملقب به چنگیز خان آنان را متحد و رهبری کرده و برای فتح بخش بزرگی از جهان متمدن آن روزگار آماده کرد.
در کتاب ,,امپراطوری صحرانوردان,, رنه گروسه به روشنی به نیروی رزمی ترک و مغول سپاه چنگیز اشاره شده است. «تمامت مغولستان تسلیم گردید و توق چنگیز خان که درفشی سپید رنگ بود با نه شعله، بیرق تمامی قبایل و ملل ترک و مغول شد... چنگیز خان برای اینکه عشایر و قبایل، عروج او را باوج قدرت بشناسند منتظر تسلیم و تمکین تمامی قبایل یا مجازات آخرین مخالفین و مقاومین نشد. در بهاران سال شش قرن سیزده در نزدیکی سرچشمه‌های ,,اونون,, مجلس مشاوره ,,قوریلتای,, [به ترکی تجمع] کبیر را تشکیل داد و تمام ترک و مغولانی را که مطیع نموده بود و عبارت بودند از صحرانوردان و عشایر و ایلات مغولستان خارجی امروزی دعوت نمود. عموم این قبایل مغولی و عشایر ترک در آن مجلس او را بعنوان رئیس عالی خود شناختند... تمامی ملل ترک و مغول اینک در ملت جدید مغول مجتمع و مستحیل شده اند که عبارتست از ,,موقول اولوس یا مونقولجین اولوس,, و من بعد در زیر همین نام ,,مغولان,, ... جملگی ,,نسل‌هائی که زیر چادر‌های نمدین زندگی می‌کنند,, شناخته می‌شوند و همین نام است که بعدها همه آنها بدان افتخار و مباهات خواهند نمود.»۲۴
شامانیسم، همانطور که قبلا از زبان بارتولد اشاره شد، متکی بر هیچ‌گونه اعتقاد اخلاقی نبود. شامانیست‌ها بر این باور بودند که: «آسمان آبی جاویدان چنگیز خان را خاقان جهان اعلام می‌دارد. این تقدیس آسمانی را امپراطور [چنگیز خان] به عنوان اساس و پایه قدرت خویش مورد استفاده قرار داد و خود را خاقان بنا به اراده و امر و قدرت آسمان جاویدان نامید... نظر بهمین ایمان و اعتقاد بود که بعدا بزیارت بآن کوه شتافت و از کوه بالا رفت و بنا بر معمول مغولان و برای اظهار بندگی و خضوع کلاهش را از سر بر داشت و کمربندش را بر روی کتف‌های خود نهاد و نه بار بزانو افتاد...»۲۵
آنان نیز بر این باور بودند که ,,آسمان جاویدان,, آنها را مامور مجازات تمامی کسانی قرار داده که مراتع را خراب کرده و بجایش شهر و خانه می‌سازند. همین پایه‌ی اعتقاد، از چنگیز و مغولان و ترکان شامانیست قدرت مخوف و مخربی ساخت که تاریخ نویسان در کتاب‌های تاریخ از آنها یاد کرده‌اند. 
ارمنستان نیز مانند بسیاری از بلاد از این هجوم‌های بنیاد برافکن در امان نماند. بسیاری از مناطق و شهرهای ارمنستان ویران و خالی از سکنه شد. هنوز خرابی‌های ناشی از حمله چنگیزیان پابرجا بود که تیموریان از راه ‌رسیدند. تیمور که ترک و مسلمان بود و به سال سی و شش قرن چهاردهم در ماوراءالنهر در جنوب سمرقند به دنیا آمده بود، در کشتار و غارت و خرابی، چیزی از چنگیز کم نداشت. او یاسای چنگیزی را با شرایع اسلامی در هم می‌آمیزد. «او جرات نمی‌کند که حق و قاعده تازه‌ای بنیاد نماید و فقط در عمل وضع تازه‌ای بوجود می‌آورد و بجای تسلط مغولان تسلط ترکان و بجای امپراطوری مغول امپراطوری ترک را ایجاد می‌کند. ولی ادعا می‌کند که از لحاظ حقوقی، هیچ تغییر و تحولی روی نداده است و حتی هیچوقت نگفت که یاسای چنگیزی را باطل و ,,شرایع,, اسلامی را بجای آن مجری می‌دارد... امیر تیمور در نظر اهالی و سکنه آسیای مرکزی میل داشت دوام دهنده اصول چنگیز خانی باشد و اصلا چنگیز خانی نوظهور جلوه کند ولی در عمل بر عکس بآیات قرآن استناد می‌نمود امام‌ها و صوفی‌ها تفوق و پیشرفت او را پیش بینی و به جنگ‌های او جمله و عناوین ,,جهاد,, و جنگ‌های مذهبی می‌دهند. اگرچه علیه سایر مسلمین باشد... »۲۶
قشون تیمور لنگ در ارمنستان «تقریبا تمام مناطق کشور را به ویرانی کشاندند. مستبد وحشی در همه جا ظلم‌های غیر معمول اعمال نموده، شهرها و دهات را ویران و غارت کرده، ساکنین آنها را بدون توجه به سن و جنس می‌کشت و اسرا را به نحو ظالمانه‌ای به مراکز حکومت می‌برد در این دوران مناطق بسیاری از ارمنستان خالی از سکنه شد... مستبد بزرگ در سال پنجم قرن پانزده فوت کرد و پس از او هم حکومتش متلاشی شد. با استفاده از این موقعیت، در ارمنستان و کشورهای همسایه، اقوام ترکمن و کوچ‌نشین قره قویونلو و آق قویونلو که از اواخر قرن سیزده در آسیای صغیر و ارمنستان ساکن شده بودند، در ارمنستان و کشورهای همسایه دوباره سربلند کردند، اینها اغلب با خودشان می‌جنگیدند و کشور را ویران و ساکنین را غارت می‌کردند... و تا آخر قرن پانزدهم بر ارمنستان مسلط و حاکم شدند. در اوایل قرن شانزدهم اشغالگران ترک [عثمانی] و ایرانی [صفوی] جای آنها را گرفتند.»۲۷

اشغال ارمنستان توسط ترک‌های عثمانی و ایران صفوی:

دولت عثمانی را ,,عثمان بیگ,, در اواخر قرن سیزدهم در بخشی از آسیای صغیر بنا نهاد، او پس از تجزیه امپراطوری سلجوقیان روم، خود را خلیفه مسلمین اعلام کرد. وی پس از تحکیم پایه‌های قدرتش در آسیای صغیر، به یونان حمله می‌کند. پس از عثمان، پسرش ,,اورخان,, سرتاسر یونان و قسمتی از بالکان را به تصرف خود در می‌آورد. وی به وضع قشون سروسامان می‌دهد و قشون سلطنتی را از ترکان تشکیل داده و از متصرفات بلاد غیر اسلامی نیز قشونی بنام ,,ینی جری,, یعنی سپاه نوین تشکیل می‌دهد. ینی جری بعدها به بزرگترین دشمن امپراطوری عثمانی تبدیل می‌شود. پس از مرگ اورخان پسرش، سلطان مراد به قدرت می‌رسد. وی در طول سلطنت سی ساله‌اش تمام شبه جزیره‌ی بالکان بجز قسطنطنیه را فتح می‌کند.
پس از سلطان مراد، پسرش سلطان بایزید ایلدرم، به حکومت می‌رسد. وی ابتدا برادرش یعقوب را به قتل می‌رساند. وی بر این باور بود که بنا به آیه ,,الفتنته اشد من القتل,, و ,,الفتنته اکبر من القتل,, قرآن، هر پادشاهی حق دارد برای جلوگیری از فتنه رقبای احتمالی خود را بکشد. «تا حدود یک و نیم قرن بعد از فتح قسطنطنیه، قانون برادر کشی از طرف سلاطین و حمایت و تقویت می‌شد. پس از جلوس هر سلطان جدید، برادران در قید حیاط او با زه ابریشم کمان خفه می‌شدند و این طرز اعدام باشخاص عالیمقامی اختصاص داشت که ریختن خونشان گناه بود...»۲٨
بایزید متصرفات عثمانی را در اروپا، تا مجارستان و رود دانوب گسترش داد. وی در جنگ با تیمور لنگ به اسارت تیموریان در آمد و در اسارت جان باخت. پس از او پسرش محمد پس از کشتن برادرانش سلیمان، محمد و عیسی، به قدرت رسید و مجددا متصرفات اروپائی را که همزمان با حمله تیمور، خود را از سلطه‌ی عثمانی‌ها رهانیده بودند، فتح کرد و در جنگی دیگر با اعراب کشته شد.
از زمانی که بیت‌المقدس به اشغال سلجوقیان و سپس عثمانیان در آمد، حق زیارت آنجا، از مسیحیان سلب شده بود. شوق زیارت قبر مسیح و میل رهایی مردم مسیحی اروپا از سلطه‌ی عثمانی‌ها، دلیلی بر آغاز جنگ‌های صلیبی شد، که شکست و کشتارهای وسیعی برای مسیحیان در بر داشت.
در سال اول دهه‌ی شش قرن پانزدهم، سلطان محمد دوم به قدرت رسید. وی ابتدا برادر چند ماهه‌ی خود را بنا به سنت برادرکشی سلاطین عثمانی، کشت و رسم "برادرکشی" را بصورت قانون در آورد و نوشت: «هر یک از پسران من که سلطنت بوی تفویض شود، حق خواهد داشت برادرانش را معدوم کند، تا نظم و نسق جهان پایدار بماند. اغلب علماء بدین کار فتوی دادند. پس بگذار تا آنچنان عمل کنند.»۲۹
در دوران پادشاهی سلطان محمد دوم جنگ‌ها نام «جهاد» به خود گرفت. او در سال ۱۴۵۴ قسطنطنیه را فتح کرد و به سلطان محمد فاتح ملقب گردید. با فتح این شهر امپراطوری بیزانس ساقط شد. کلیسای ایاصوفیه به مسجد مبدل گردید و بر روی قسطنطنیه نام اسلام بول (بندر اسلام) گذاشتند که بعدا به غلط استانبول نامیدند.
بایزید دوم پسر سلطان محمد، تحت فشار و شورش ,,ینی چری,, از سلطنت معزول و پسر کوچک وی، بنام سلطان سلیم، سی و شش سال سلطنت کرد. وی در جنگ مجارستان و اطریش که شکست نصیبش شد، موقع عقب‌نشینی ده هزار اسیر مجاری و اطریشی را قتل عام کرد.
عثمانی‌ها در نوع حکومت و کشورداری، یکی از خون‌خوارترین امپراطوری‌های جهان بودند. در سرزمین‌های تحت سلطه‌ی آنان، که از شبه جزیره بالکان تا مجارستان و از آنجا تا استپ‌های جنوبی روسیه و ارمنستان غربی و در شمال آفریقا تا منتهی‌الیه الجزایر و سواحل عربی خلیج فارس، وسعت داشت، قانونی جز ,,شریعت اسلام,, و بربریت، حاکم نبود. آنان هر جنبش رهایی‌بخش را نه تنها در سرزمین‌های مسیحی‌نشین، بلکه از طرف مسلمانان را هم، به خاک و خون می‌کشیدند.
حدود دویست سال از بنیانگذاری عثمانی گذشته بود که در ایران حکومت صفویه بنیان نهاده می‌شود. و از اوایل قرن شانزدهم، جنگ‌های طولانی بین ایران صفوی و عثمانیان ترک، آغاز می‌شود. صحنه‌ی اصلی این جنگ‌ها، در سرزمین ارمنستان بود. کشتار و خرابی ارمنستان را به ویرانه مبدل می‌کند. بخصوص از طرف عثمانی‌ها، مناطقی از ارمنستان به ویرانه مبدل می‌شود. «ابراهیم پچوی که شخصا در چند جنگ شرکت کرده بود، با افتخار و تکبر، این وحشی‌گری‌ها را – که عثمانی‌ها در ماوراء قفقاز انجام داده بودند – تشریح می‌نماید. مثلا با صحبت راجع به قسمتی از قشون ,,فاتح,, ترک در سال ۱۵۵٣ وارد شوراگیال (شیراک) شده بود پچوی می‌نویسد: ,,این سرزمین بسیار آباد بود و دهات متعددی با زمین‌های تحت کشت داشته است. سرزمین کوهستانی می‌باشد. سپاه فاتح این دهات را خراب و ویران نمود، آبادی‌ها را نابود ساخت و با خاک یکسان نمود سپس قشون ترک، آبادی‌ها، باغ‌ها و بوستان‌های ایروان را تماما به آتش کشید. آتش زده و با خاک یکسان کرد... و روز بیست و هفتم به دشت نخجوان رسید. شهرها و دهات، خانه‌ها و مناطق مسکونی با ترس از سپاه فاتح، چنان خالی از سکنه شدند و مسکن جغدها و کلاغ‌ها گردیدند، که هرکس آنها را می‌دید به ترس و لرز می‌افتاد. ,,آت اوغلان‌های,, تشنه شکار و غنیمت و نیز سربازان دیگر، به قصرهای شاه و فرزندش حمله‌ور شدند، ثروت‌های پنهان شده را غارت کردند، ویران و خراب کرده سنگ روی سنگ نگذاشتند باقی بماند. به جز آن، تمام دهات و مناطق، دشت‌ها و آبادی‌های موجود در سر راه جاده چهار پنج روزه را تا آن حد ویران و خراب کردند که حتی رد پایی از آبادی و موجود زنده باقی نماند.»٣۰ در اواخر قرن شانزدهم، اران، گرجستان و ارمنستان شرقی و همچنین بخش بزرگی از آذربایجان، به اشغال عثمانیان در آمد.
شاه عباس صفوی در اوایل قرن هفده، با استفاده از اختلافات داخلی عثمانی، آذربایجان و بخش بزرگی از قفقاز را به چنگ می‌آورد. ولی همین‌که سپاه عظیم عثمانی به مقابله بر می‌خیزد، شاه عباس برای اجتناب از درگیری با نیروی برتر عثمانی، عقب‌نشینی می‌کند. وی موقع عقب‌نشینی بسیاری از شهرها و روستاها و مزارع ارامنه را خراب می‌کند، تا عثمانی‌ها برای تامین مواد غذایی و علوفه، در مضیقه باشند. ساکنین ارمنی آبادی‌های خراب شده به داخل ایران کوچانده می‌شوند. از سیصد و پنجاه هزار نفر ارمنی که به زور به داخل ایران برده می‌شوند، عده بسیاری زن و کودک و افراد سال‌خورده در موقع عبور از ارس غرق می‌شوند و یا در اثر سختی، جان می‌سپارند.
به سالِ سی و نه قرن هفتم، طبق پیمان صلح، ارمنستان شرقی متعلق به ایران و ارمنستان غربی از آن عثمانی‌ها می‌شود. ارمنستان غربی به پاشانشین‌های ارضروم، کارس، سباستیا، وان و دیاربکر تقسیم می‌شود. ارامنه توسط پاشاها و عمال سرکوبگرش غارت می‌شوند. در ارمنستان شرقی تحت سلطه‌ی صفویه نیز وضع نامطلوبی حاکم بود.
ارامنه که به زیر سلطه‌ی دو دولت مقتدر و غارتگر عثمانی و صفوی و دو جامعه‌ی مسلمان متعصب جانشان به لب رسیده بود و برای رهایی از ستم، از کمک پاپ و دول اروپایی مسیحی، ناامید شده بودند، چشم امید به روسیه‌ی در حال اقتدار می‌دوزند. از آنجا که ارامنه از سه طرف در محاصره مسلمانان بودند و دولت عثمانی ارتباط ارامنه را با غرب و اروپای مسیحی قطع کرده بود، روسیه همسایه‌ی قابل اتکایی برای آنان به حساب می‌آمد. حتی در گذشته نیز ارامنه و روس‌ها دوش بدوش هم با اشغال‌گران سلجوقی جنگیده بودند.
«در کار نزدیکی روابط ارامنه و روس‌ها و اوکرائین‌ها، مهاجرین ارمنی روسیه که قدیمی ترین شهر مورد مهاجرت آنها کیف بود، نقش عمده‌‌ای داشته‌اند... د. ای. میشکو مورخ اوکرائینی، با صحبت در مورد سکنه ارامنه می نویسد: در بین ارامنه صنعتگران خوبی بوده‌اند، که با کار خود اثر مثبتی بر صنعت، تکنیک‌های ساختمانی و ترقی هنر و فنون گذاشته‌اند...»٣۱
از نیمه‌ی دوم قرن هفدهم، روابطی بین نمایندگان ارامنه و دولت روسیه، برقرار می‌گردد. ارامنه بطور جدی - برای رهایی از ستم عمال دولت‌های مسلمان عثمانی و صفویه، و نیز رفتار تحقیر‌آمیز رعایای مسلمانان - از همسایه‌ی روس، تقاضای کمک داشتند.
با حمله‌ی محمود افغان به ایران و خلع شاه سلطان حسین صفوی، عثمانی‌ها در صدد تصرف قفقاز بر می‌آیند. اما روس‌ها برای جلوگیری از نفوذ عثمانی‌ها، سواحل غربی دریای کاسپی را اشغال می‌کنند. پیشروی روس‌ها در قفقاز، امیدهایی را در دل مسیحیان گرجی و ارمنی بر می‌انگیزد که منتظر فرصتی برای قیام علیه عثمانی و ایران بودند. ارامنه و گرجی‌ها در دهه سی قرن هیجدهم مبارزات آزادی‌بخش را آغاز می‌کنند. عثمانی‌ها سپاهی را برای سرکوبی قیام، اعزام می‌کنند. نبرد سنگینی در اطراف قلعه هالیزور، آغاز می‌شود. ارامنه با عده‌ای قلیل به رهبری داویت بیگ، شکست سنگینی بر عثمانی‌ها وارد می‌آورند. ارامنه علیرغم پیروزی‌های بزرگ و وارد آوردن ضربه‌های مکرر بر عثمانی‌ها، به دلیل برتری قدرت تهاجمی ترک‌ها، ایروان را که بیش از دوماه در محاصره بود، از دست می‌دهند و ده هزار نفر از ارامنه قتل عام می‌شوند. 
ارامنه که تمام آرزو و تلاش‌شان، یک‌پارچگی و رهایی از زیر یوغ دولت‌های مسلمان ایران و عثمانی بود، با اعزام نمایندگانی به مسکو در صدد جلب حمایت و کمک موثر بر می‌آیند. هنوز روسیه به درخواست ارامنه جواب قطعی نداده بود که ارمنستان و گرجستان دچار مصیبتی بزرگ می‌شوند. در آخر قرن هیجده با به قدرت رسیدن آغامحمد خان قاجار، یورش به ارمنستان و گرجستان با سپاهی عظیم، در همه جا مرگ و ویرانی به بار می‌آورد. بیش از بیست هزارنفر قتل عام می‌شوند و هزاران اسیر روانه‌ی بازارهای برده فروشی می‌گردند.
گرچه ظلم و تجاوز شاهان از آن جمله قاجار، روی تمامی آحاد مردم بود ولی جنایات و فجایعی که بر علیه غیر مسلمانان اعمال می‌شد، بحدی شدید بود که ارامنه و گرجی‌ها در جنگ بین ایران و روسیه تزاری دوش بدوش سالدات‌های روس برای رهایی از سلطه‌ی قاجار و عمال مسلمان و ستمگرشان، جنگیدند. اگر حمله‌ی روسیه به قفقاز برای مسلمانان قفقاز مصیبتی بود، برای مسیحیان جان به لب رسیده از جمله ارامنه، سربازان روس فرشته‌ی نجات بودند. البته ارامنه خواهان الحاق به روسیه نبودند ولی ستم مضاعفی که آنها در زیر یوغ حاکمیت اسلامی قاجار تحمل می‌کردند باعث شد تا زیر بیرق روسیه رفتن را بپذیرند.
جنگ ایران و روس تازه به اتمام رسیده بود که جنگ روسیه با عثمانی شروع شد. روس‌ها پاشانشین کارس را از دست عثمانی‌ها در آوردند. در پیشروی بطرف دیگر شهر‌های ارمنستان تحت سلطه‌ی عثمانی‌ها، گروه داوطلبان ارمنی در ارتش روسیه برای آزادی سرزمین خود جنگیدند. ولی روس‌ها که قادر به پیشروی بیشتری نبودند، بر اساس پیمان صلح، بخشی از ارمنستان غربی که توسط تزار فتح شده بود، دوباره از آن عثمانی کردند. از جمله شرایط ختم جنگ، دادن اجازه‌ی مهاجرت به ارامنه بود. نود هزار نفر ارمنی با رهاکردن دارایی‌های غیر منقول خود به ارمنستان تحت سلطه‌ی روسیه مهاجرت کردند. روس‌ها به درخواست ارامنه، همین شرط را نیز در پیمان صلح با قاجار، گنجانده بودند و چهل هزار نفر از ارامنه‌ی تبریز، ارومیه، خوی، ماکو و سلماس و از دیگر مناطق ایران به روسیه مهاجرت کردند.

پایان قسمت اول

در قسمت دوم وضع ارامنه در ارمنستان غربی که همچنان تحت سلطه‌ی عثمانی باقی ماند، بررسی خواهد شد. چرا و چگونگی کشتار و آزار ارامنه و قتل عام یک و نیم میلیون ارمنی، به اختصار مورد توجه و بررسی قرار خواهد گرفت.

سفر به زادگاه بابا نوئل (تصویری)


دهکده بابا نوئل در نزدیکی رووانیئمی بدون هیچ تردید یکی از جاذبه های توریستی این منطقه از کشور فنلاند محسوب می‌شود...
 
در منطقه ای بسیار دورافتاده در سرزمین های شمالی پوشیده از یخ و برف بابا نوئل که هر سال کودکان هنگام جشن نوئل (کریسمس) در شب 24 دسامبر انتظار او و هدیه هایش را می‌کشند، زندگی می‌کند. براساس روایاتی کلبه بابا نوئل در سرزمین قوم لاپون ها در کشور فنلاند است. سفری کوتاه به زادگاه بابا نوئل. 
 

گفته می‌شود دهکده بابا نوئل در نزدیکی ناحیه رووانیئمی ‌در قلب قطب شمال در کشور فنلاند واقع شده است.
 

براساس این روایت این منطقه از اسکاندیناوی روز به روز محبوب تر شده و توریست های زیادی را به خود جلب می‌کند.
 

در شب 24 و نیمه شب 25 دسامبر بابا نوئل با سورتمه ای که گوزن ها آنرا می‌کشند سفرش را انجام می‌دهد. او برای این سفر یک شبه مدت یک سال تدارک می‌بیند.
 

بابا نوئل در داخل سالن گرم و نرمش نشسته است و افراد بزرگ و کوچک که برای دیدن او از سراسر جهان به سرزمین دورافتاده لاپونیا سفر می‌کنند، می‌توانند در کنار او یک عکس یادگاری بگیرند.
 
دهکده بابا نوئل

دهکده بابا نوئل در نزدیکی رووانیئمی ‌بدون هیچ تردید یکی از جاذبه های توریستی این منطقه از کشور فنلاند محسوب می‌شود.
 
بابا نوئل
 
بابا نوئل با دقت سفرش را تدارک می‌بیند و از روی یک کره جغرافیایی تمام نقاط جهان که باید به آنها برود را نگاه کرده و سپس آدرس خانه همه کودکان خوب را بررسی می‌کند.
 
برای انجام این سفر دور و دراز یک شبه تمام گوزن های بابا نوئل در طول سال آماده شده و به خوبی مراقبت می‌شوند. 
 
سرزمین لاپونیا
 
منظره ای از گستره بی انتها و پوشیده از برف و یخ محل سکونت بابا نوئل در سرزمین لاپونیا در کشور فنلاند.
 
بابا نوئل

بابا نوئل که از گوزن هایش به خوبی مراقبت کرده است 4 گوزن که از سایر گوزن ها قویتر و آماده تر هستند را انتخاب کرده و آنها را به سورتمه حامل هدایا می‌بندد و با آغاز سفرش درست قبل از غروب آفتاب، جشن نوئل (کریسمس) نیز شروع می‌شود.
 

بابا نوئل کیسه هدایا به دوش در شب 24 دسامبر آرام و آهسته از دودکش شومینه و اگر خانه شومینه نداشته باشد از در وارد خانه می‌شود و هدایای کودکان را برای آنها می‌گذارد. کودکان صبح روز 25 دسامبر پس از بیدار شدن از خواب با دیدن هدایای خود شاد و خوشحال شده و می‌فهمند که شب قبل بابا نوئل به خانه آنها آمده است.

آشور

در دنیای قدیم، تمدن‌های قابل توجه منحصر به بین‌النهرین، پارس، چین، جنوب اروپا و شمال شرق آفریقا بود، اما در این بین، بیشترین تمرکز قدرت، شوکت و نفوذ در بین‌النهرین بود. از 2300 قبل از میلاد مسیح، دولت‌های متعددی در این منطقه به‌وجود آمدند که برخی از آنها نظیر عیلامی‌ها، سوری‌ها و فینیقی‌ها از قدرت و شکوه فراوانی برخوردار شدند. این ملت‌ها دارای روحیه شهرنشینی و ایجاد تمدن بودند اگرچه از جنگاوری نیز غافل نبودند، اما به‌تدریج در بین‌ النهرین دولتی در حال پا گرفتن بود که می‌توانست حیات تمدن‌های بین‌ النهرین را به خطر اندازد.

 

دولت آشور

آشوری‌ها که ملتی سامی‌نژاد بودند در 1300 قبل از میلاد استقلال یافته و سیاست «جنگ و پیشروی» را اتخاذ کردند. دلیل اصلی این امر نیز غیر حاصلخیز بودن زمین‌های آنها و آبادانی تمدن‌های مجاور بود. در بهار هر سال دولت آشور نیروهای خود را گردآوری کرده و به شهرهای آباد اطراف می‌تاخت. نبردهای پی‌درپی، آنها را به اندازه‌یی قوی و جنگاور ساخت که بین سال‌های 1300 تا 600 قبل از میلاد قوی‌ترین قدرت نظامی آسیا بودند. سپرهای بلند، وسایل قلعه‌کوب و برج‌های متحرک سبب شده بود تا هیچ شهری در برابر آنها توان مقاومت نداشته باشد و از طرف دیگر در دشت‌ها نیز سربازان تمدن‌های دیگر قادر به مبارزه با آنها نبودند چرا که سرباز آشوری از نظر تجهیزات سرآمد زمان خود بود. تیر و کمان، نیزه، کلاهخود و زره سبب شده بود تا مردان آشوری تقریبا رویین‌تن شوند. می‌توان گفت از نظر نظامی، آشور به مانند رم باستان بود و سپا‌هیان آشوری بسیار منظم و تعلیم دیده بودند.

دولاندلن، تاریخ‌نویس فرانسوی، در کتاب تاریخ جهانی خود می‌نویسد: خطر آشوری‌‌ها تنها به دلیل تجهیزات پیشرفته آنها نبود بلکه روش حمله و یورش آنها بیشتر سبب وحشت دشمنان می‌شد. (ملتی که در مقابل آنها سر فرود نمی‌آورد از روی زمین محو می‌شد.) آنها به غارت دهات، سوزاندن خرمن‌ها و قطع درختان میوه‌دار اقدام می‌کردند. سکنه شهرها را می‌کشتند، پوست مردان را می‌کندند و آنها که زنده می‌ماندند به ‌غلامی می‌رفتند.

 

آشور در اوج قدرت

در 800 قبل از میلاد آشور بیشتر سرزمین‌های متمدن را خراجگزار خود کرده بود، سوریه به تصرف درآمده و بابل تحت فرمان گردید. در 799 ق.م همزمان با پادشاهی سارگن دوم، امپراتور بزرگ آشور،‌ ناگهان تمام ملل تحت فرمان آشور (که تقریبا خاور نزدیک امروز به علاوه مصر را در بر می‌گرفت) سر به طغیان برداشتند. اتحادیه نیرومند آنها را شاید بتوان نخستین اتحاد بزرگ نظامی تاریخ بشر دانست. اتحادیه‌یی مرکب از بابل، عیلام، مصر، شام و ماد به‌عنوان دولت‌های بزرگ دنیای قدیم در کنار ده‌ها ملت کوچک دیگر تحت ستم، به این نتیجه رسیدند که زمان برای درهم کوبیدن سپا‌هیان آشور فرا رسیده غافل از آنکه قدرت نظامی و جنگاوری آشور چیز دیگری است.

سارگن در 720 ق.م به شام (سوریه) رفته و آنها را به همراه نیروهای مصرفی یکجا درهم کوبید. سپس با حمله به شمال ملل اورات و مادها را شکست داد و ناگهان حرکت خود را به سمت جنوب سامان داد.

ارتش وحشت‌زده عیلام، نجنگیده بابل را رها کرد و به‌جنوب بین‌النهرین عقب نشینی کرد. پسر سارگن، سناخریب، نیز پس از او به مدت 15 سال نبردها را ادامه داد و بابل را کاملا ویران کرد. وی آسیای صغیر را نیز تصرف کرد.

با به قدرت رسیدن آشور بانی‌پال در 669 ق.م، امپراتوری آشور به حد کمال رسید. شهرهای بزرگ آسیا یا خالی از سکنه شدند یا اینکه به تصرف آشور در آمدند. بانی‌پال چندی بعد عیلام را به تبعیت وادار کرد و با

نابود کردن شهر تب، مصری‌ها را نیز وادار به تبعیت کرد.

امپراتوریهای بین النهرین

امپراتوریهایی در بین النهرین از حدود 2000 سال قبل از میلاد شکوفا شده ومنقرض گردید. جنگجویان هی تی در سال 1595 قبل از میلاد، شهر بابل قدیم را نابود کردند و اداره قلمرو تحت سلطه آن را به دست گرفتند تا پیش از سال 1200 قبل از میلاد، امپراتوری هی تی، بوسیله سپاهی بیرحم از آشوریان تصرف و منقزض گردید امپراتوری آشور به سرعت در بین النهرین گسترش یافت. اما هنگامی که در قرن هفتم قبل از میلاد به اوج رسیده بود، بوسیله بابلیها مورد حمله قرار گرفت. 



این کنده کاری نشان می دهد که آشوریان برای حمله به
یک شهر از کله قوچ (دژکوب) استفاده می کردند.



هی تی ها، ساکنان اولیه نواحی مرکزی ترکیه کنونی، سپاهی منظم و تعلیم دیده فراهم آوردند. آنها در سال 1595 قبل از میلاد بابل را تسخیر نمودند و به صورت یکی از قدرتهای حاکم شرق میانه در آمدند. هی تی ها امپراتوری خود را از محلی واقع در نزدیکی شهر بغاز کوی در ترکیه کنونی، اداره می کردند آنان بر روی قله یک تپه دور دست، قلعه ای ساختند و با احداث دیواری سنگی به طول تقریبی 5 کیلومتر (3 مایل )، بر استحکام آن افزودند.

مهارت در فنون جنگی


پیروزیهای نظامی هی تی ها به استفاده ماهرانه آنها از ارابه های جدید و سبک و نحوه به کار گیری سلاحشان، بستگی داشت سربازان هی تی دارای مهارتهای گوناگون بودند آنها در جنگهای منظم روی دشتهای هموار سوریه، بوسیله نیزه می جنگیدند و در نبرد های تن به تن در میان ماهور های ترکیه با شمشیر های برنده، به نبرد می پرداختند.

نبرد هی تی ها با مصریان


در حدود سال 1304 قبل از میلاد، هی تی ها حتی با مصریان که یک تمدن قدرتمند ایجاد کرده بودند، در محلی به نام کادش، جنگیدند هر دو کشور به پیرزریهایی دست یافتند آنها در نهایت یک قرارداد صلح امضا کردند طبق این قرارداد ، شمال دمشق به عنوان مرز میان هی تی و مصر تعیین گردید.

اهمیت آهن


هی تی ها در سرزمین خود، واقع در ترکیه کنونی، روش ذوب آهن و استخراج آهن از آن را تکامل بخشیدند این امر آنها را قدرتمند نمود.آهن برای ساخت سلاح مناسب تر بود و همچنین از برنز ارزانتز و از مس و قلع محکم تر بود. سنگ آهن نیز بیشتر از سنگهای معدنی دیگر قابل دسترس بود.هی تی ها شروع به جایگذین نمودن ابزارها و سلاحهای آهنی به جای ابزار برنزی، کردند این فلز جدید به آنها کمک کردند تا به ثروت خود بیفزایند. ابزار و خیشهای کشاورزی آهنی برای شخم زدن زمینهای سخت مورد استفاده قرار می گرفتند. کشاورزی و تجارت رونق پیدا کرد. هی تی ها سعی کردند تا فلز آهن را از دیگران مخفی نگه دارند. استفاده از آهن در ساخت وسائل و ابزار ، تنها بعد از زوال امپراتوری هی تی، متداول شد.

پایان کار امپراتوری هی تی


امپراتوری هی تی از حدود سال 1460 قبل از میلاد تا 1200 قبل از میلاد استمرار پیدا کرد در پایان این دوره، امپراتوری هی تی از سوی آشوریان مورد تهدید قرار گرفت . آشوریان در نهایت امپراتوری خود را بنا نهادند حتی موطن هی تی ها در ترکیه بوسیله مهاجرانی از نواحی شمال غربی این سرزمین، موردتاخت وتاز قرار گرفت. 

امپراتوری آشور


حکومت پادشاهی آشور در دره رودخانه دجله از سال 2000 قبل از میلاد مستقر بود . در قرن نهم قبل از میلاد آشوریان شروع به تصرف سرزمینهای دیگری در بین النهرین کردند سپاهیان بی رحم و خونریز آشور در طول 200 سال بعدی، برای مسلط شدن بر این ناحیه به آنجا لشکر کشی می کردند. 
آنها پادشاهان را به پرداخت باج و خراج وادار می نمودند، و مردم را به زور از خانه و کاشانه شان بیرون می کردند. تا اوایل قرن هفتم قلمرو امپراتوری آشور در سراسر بین النهرین، گسترش یافته بود .

پایتخت ها


آشوریان پایتخت های متعدد مختلفی داشتند. سارگن دوم که از 721 تا 705 قبل از میلاد حکومت کرد، پایتخت خود را مجدداٌ در خرساباد، بنا نمود. بعد از مرگ او در جنگ، پسرش، شاه سناخریب (سنا کریب) که از 681 تا 704 قبل از میلاد حکومت کرد، شهر نینوا، آخرین پایتخت امپراتوری آشور را بنا نهاد این شهر که با دیوار های محکم محافظت می شد دارای 15 دروازه ورودی بزرگ بود در درون این شهر یک قلعه قرار داشت ک قصر های پادشاه را در خود جای داده بود.در سال 689 قبل از میلاد، سناخریب، شهر بابل را به اوج شکوه گذشته باز گردانید، کشته شد.

انقراض امپراتوری آشور


پادشاه بعدی ، آشوربانیپال که از 668 تا 627 قبل از میلاد حکومت کرد، سردار جنگی موفقی بود که در عین حال، کار سخت بناهای بسیاری را آغاز نمود در زمان مرگ او، آشور دولتی قدرتمند بود اما امپراتوری بابل برای تسخیر قلمرو امپراتوری آشور با دولتهای دیگر متحد شد در سال 612 قبل از میلاد، آنها شهر نینوارا غارت و با خاک یکسان نمودند و امپراتوری آشور را منقرض کردند.

امپراتوری جدید بابل (کلده)


یکبار دیگر شهر بابل به عنوان پایتخت امپراتوری بابل برگزیده شد نبوپولاسار (پولس) که از 626 تا 605 قبل از میلاد حکومت کرد ، شهر بابل را پایتخت خود قرار داد و سلسله جدید فرمانروایان بابل را بنیاد نهاد پسرش، نبوکد نزر که از 605 تا 562 قبل از میلاد فرمانروایی کرد، در بین نوادگان او بیشترین شهرت را داشت و بیش از 40 سال حکومت کرد او شهر بابل را بازسازی کرد و یک خیابان جدید ، یک قصر یک عبادت ورودی زیبای شهر یعنی دروازه ایشتار را ساخت نبوکدنزر بر وسعت و عظمت برج بابل ، پرستشگاه بزرگی که در انجیل از آن نام برده شده است افزود.



این لوحه گلی بابلی، متعلق به 700 سال قبل از میلاد، قدیمی ترین نقشه جهان می باشد. این نقشه که در عراق پیدا شد، سرزمینهای ماورای امپراتوری بابل را مشخص می کند نقشه های قدیمی مانند این ، یک طرح هنری از محیط اطراف را ارائه می دادند اما استفاده عملی نداشتند.

اسارت و بردگی یهودیان در بابل


نبوکدنز (بخت النصر) پیکارهای سختی را علیه یهودیان انجام داد و شورش آنها را با موفقیت در هم کوبید در سال 586 قبل از میلاد، این پادشاه، شهر اورشلیمو معبد حضرت سلیمان (هیکل) را نابود کرد یهودیانی که جان سالم بدر برده بودند، مجبور شدند به بابل بروند و در آنجا به عنوان برده کارکنند. این واقعه به نام اسارت و بردگی یهودیان در بابل معروف است یهودیان تا سال 539 قبل از میلاد یعنی زمانی که ایرانیان به بابل حمله کردند و آخرین امپراتوری بین النهرین را نابود کردند؛ همچنان در اسارت بودند.

حقایق ثبت شده


در قرن هفتم قبل از میلاد، شهر بابل تحت فرمانروایی کلدانیان مجدداٌ عظمت خود را باز یافت. نیوکدنزر ( معروف به بخت النصر) قصر سلطنتی را باز سازی کرد. در درون این قصر باغهای معلق معروف بابل، یکی از عجایب هفتگانه دنیای باستان، قرار داشت. اطلاع دقیقی از شکل این محل در دست نیست اما آنها احتمالاٌ باغها به شکل ایوانهای چند طبقه ساخته شده بودند و فضای سبز مصنوعی بلندی را بوجود می آورند. 

سقوط نینوا


از شهرهای بزرگ، جز «نینوا» و «کلخو» چیزی برای «سین-شار-ایشکون» باقی نمانده بود ولی وی مأیوس نشد. در سال 613 ق.م موفق شد آرامیان ایالت «سوخو» را - بر فرات - علیه بابل برانگیزد و بدین شیوه بطور موقت، نیروهای بابل را بدان سو منحرف و از آشور منصرف ساخت.

روشن نیست که مادی ها در آن زمان چه اقدامی به انجام رساندند. از برخی روایات برمی آید که ایشان در آن هنگام مشغول محاصره نینوا بوده اند.

«سین-شار-ایشکون» و لشکریان آشور نیز در طی سال 613 ق.م هیچ اقدامی به انجام نرساندند و گمان می رود که شاید به واقع، در نینوا محصور بوده اند. با این وجود آنچه که از متن «تاریخ گد» و کتاب «ناحوم» می توان استخراج کرد، همه از کوتاهی مدت محاصره نینوا و اینکه به ناگهان به تسخیر در آمد، داستان سرایی می کنند. بدین سبب به احتمال قوی مادیها در سال 613 ق.م در نقطه دیگری سرگرم بوده اند.

شاید آشور با بکارگیری تمام منابع باقی مانده خود، در یک تلاش با تمام وجود، می توانست در برابر هر کدام از بابلی ها یا مادی ها به تنهایی دوام آورد. اما امپراتوری آشور در رویارویی با اتحاد میان این دو مخالف قَدَر، محکوم به شکست بود.

تا آنجا که از متن بریده بریده و تا اندازه ای ناقص «تاریخ گد» می توان فهمید، این بار بابلیان و مادیها اقدامات خویش را هماهنگ ساختنه بودند. به ظاهر لشکریان نبوپلسر و جنگاوران هوخشتره در دره دیاله به هم رسیدند و یکجا از رود رادان (آدم کنونی) در محل برخورد آن رود و دجله کذشتند و به سوی حصار نینوا حرکت کردند. از ماه سیمان تا آب (خرداد تا مرداد) سال 612 ق.م، سه نبرد در زیر حصار پایتخت آشور رخ داد. نبرد نخست منجر به شکست «آرپاکس» مادی و نبرد دوّم به شکست «بلسیس» بابلی انجامید.

سرانجام در ماه آب (مرداد). حمله به نینوا، به سبب طغیان آب - که بطور ساختگی ایجاد کردند - و به احتمال حصار گلین شهر را خراب کرد، به موفقیت انجامید. متحدان وارد نینوا شدند. در همان روز، «سین-شار-ایشکون» شاه آشور، خود را به میان شعله های آتش در حال اشتعال خویش افکند.

جنگ های خیابانی آغاز شد. هر که قادر به حمل سلاح بود کشته شد و دیگران را به بردگی بردند و درباره کسانی که سهم جنگاوران شده بودند، پشک می زدند. کودکانی را که نمی توانستند زحمت راه رفتن بر خود هموار کنند در جا می کشتند و زنان بزرگان را مجبور می کردند (برای خوار و رسوا کردن ایشان) که با دامن دریده حرکت کرده به بردگی روند. آیا انتظار دیگری می رفت؟

خاصیت جنگ های دوران برده داری چنین بود و اقوامی که مدتی مدید در قید اسارت زندگی کرده بودند، آرزو داشتند روزی برسد، و با ستمگران همان گونه رفتار کنند که خود از ایشان دیده بودند. مگر آشوریان هیزم انبار نرکده و آتش نیفروخته کودکان را نمی سوزاندند؟ مگر هرم هایی از زندگان نمی ساختند؟ مگر کاخ ها و نیایشگاه های خویش را با تصاویر برجسته مردان و زنان اسیر و لخت با دامن های دریده «مزیّن» نمی ساختند؟

با این حال اطلاعات موجود نشان می دهد که رفتار مادی ها و متحدان ایشان با آشوریان مغلوب، به مراتب ملایم تر و بهتر از روش پیشین آشوریان بوده است. «تاریخ گد» یادآور می شود که «بزرگان»، یعنی اعیان و متشخّصان بیشتر در معرض کشتار قرار گرفتند. «کتسیاس» می گوید که فاتحان، آثار نینوا را از روی زمین محو کردند و ثروتهای آن شهر را به اکباتان، پاستخت ماد فرستادند ولی، ساکنان نینوا را در محل باقی گذاشته در دهکده های پیرامون آن مسکن دادند.

به هر تقدیر مدارک موجود گواهی می دهد که مادیها، قوم آشور و توده های ستمدیده آن را نابود نکردند و قصد نابودی ایشان را هم نداشتند و اگر هم در طی جنگ با آشور، اسیران فراوان گرفته به بردگی بردند، ولی از برده ساختن تمام اهالی آشور سخنی در میان نبود و حال آنکه آشوریان در چذشته چنین می کردند. این را دو سبب بود:

نخست آنکه مادی ها بیشتر نیروی خویش را از مردم اقوامی که آشور به اسارت درآورده بود گرفته بودند و عامه مردم آشور نیز از لحاظ ترکیب اجتماعی و وضع معاش خویش، به هیچ وجه فرقی با ستمدیدگان سرزمین های مطیع آشور نداشتند و دوّم آنکه، تکامل تولیدات برده داری در خود خاک ماد در سطحی بود که نمی توانست شمار زیادی برده را جذب کند.

هوخشتره در روز 20 ایلول (شهریور) سال 612 ق.م به ماد بازگشت. نبوپلسر در ویرانه های نینوا ماند و لشکریان وی کماکان به دهکده ها و نقاط مشکونی آشور دستبرد می زدند و غارت می کردند.

بدین ترتیب نینوا سقوط کرد. ولی جنگ پایان نیافته بود. بخش هایی از لشکر آشور به سرکردگی «آشور-اوبالیت» (به ظاهر برادر کوچکتر آشوربانیپال و عموی سین-شار-ایشکون) توانستند هنگام حمله به نینوا، از آن شهر بیرون روند. آشوروبالیت در «حرّان» که در آن زمان بزرگرین شهر شمالی میان دو رود بود پنهان شد. شهر مزبور از شاهان آشور حق خودمختاری دریافت کرده بود و به ظاهر به همین سبب هوادار آشور بود. آشوروبالیت در زمان حیات آشوربانیپال برادر خویش، کاهن خدای «سین» در حرّان بود - خدایی که در سوریه و میان دو رود بسیار محترمش می داشتند - و بدین سبب روابط استواری با آن شهر داشت. او در پاییز سال 612 ق.م در حرّان به تخت پادشاهی آشور نشست و با عنوان «آشوروبالیت دوّم» تاجگذاری کرد و در آنجا، بقایای لشکریان آشور و دسته های متحدانی که به سببی از مادیها و بابلیان انتظار خیری نداشتند و می خواستند مبارزه را ادامه دهند و موجودیت پادشاهی آشور را - حتی در بخشی از خاک پیشین آن هم شده - نگاه دارند، به دور «آشوروبالیت دوّم» گرد آمدند. امید اصلی ایشان به مصر و فرعون «نخوی دوّم» بود. اورارتو که سکاها ناتوانش کرده بودند و از خطر ماد بیمناک بود نیز - به نظر می رسد - اتحاد با آشور را نگاه داشته بود. باور کردن این حقیقت که شکست آشوریان براستی قطعی و جبران ناپذیر است، برای همه دشوار بود.