آشور در سراشیبی زوال

خواندیم که آشور، با یک ویرانسازی مفرط و دهشتناک، عیلام را به معنای واقعی کلمه از پهنه زمین محو کرد. اما شگفت آن که این رخداد مهم، نقطه عطف بزرگی برای امپراتوری آشور بود، و آغازی برای پایان ناگهانی و نهایی خودش نیز شد. در اواخر سال 639 پیش از میلاد، یعنی همان سالی که عیلام موجودیت خود را از دست داد، گزارش های شاهانه آشوربانیپال نیز در خاموشی فرو رفت و دوازده سال آخر پادشاهی او را، دست کم از منظر آشور، در تاریکی محض قرار داد. منابع پراکنده خارجی می گویند آمیزه ای از تهاجم ها، شورش ها و درگیری های داخلی، در مقیاسی گسترده تر از آنچه آشوریان در گذشته تجربه کرده بودند، امپراتوریشان را در کام خود فرو برد. شاید نزدیک شدن فروپاشی ناگزیر بود. به هر حال، حقیقت این بود که هر یک از دولت های تابع آشور و همسایگان خارجی، از آشور متنفر بودند و از نابودی آن، سود می بردند.

در حدود قلمرو امپراتوری آشور، شمار آرزومندان نابودی آن دولت بسیار بود. کسانی که با پیشگویی های ناحوم - یکی از مردم اسرائیل - آشنا بودند باید آرزو کرده باشند که تحقق آن را ببینند:



هر که تو را ببیند از تو فرار کرده، فریاد خواهد زد: «نینوا به کلی ویران شده است!» ولی هرگز کسی از سرنوشت تو تأسف نخواهد خورد... آتش تو را می بلعد و شمشیر تو را قطعه قطعه می کند... همه کسانی که از سرنوشت تو باخبر شوند از شادی دست خواهند زد، چون کسی را نمی توان یافت که از ظلم و ستم تو در امان بوده باشد.



مردم سراسر خاور، آرزومند نابودی آشور - «کنام شیران» - و سقوط نینوا - «شهر خون» - بودند. نمایندگان و افراد قبایل مرزی و دور دست که هنوز تحت انقیاد آشور درنیامده بودند، و بردگان دولت که از میهن خویش به جاهای دیگر کوچانده شده بودند و افراد «آزاد» جماعت ها، و نمایندگان محافل برده دار کشورهای خارج از آشور، همه در این آرزو شریک بودند. این را هم بگوییم که در میان برده داران آشور نیز پیوسته مبارزه داخلی، بین دسته های بازرگانان و کاهنان از یک سو، و نظامیان از دیگر سو، جریان داشت.

در چنین شرایطی بهتر است کمتر، از سبب نابودی آشور، و بیشتر، از علتی که موجب ادامه یافتن حیات وی گشت سخن گفت. علت اصلی جان سختی آشور، نبود وحدت لازم و نیروی جنگی بسنده، در صف مخالفان آن بود.

ولی موفقیت های پیاپی آشور موجب شد که طبقه حاکمه آن کشور، خطر خارجی را کوچک انگارد و اختلاف و جدال میان دسته های مختلف آن، شدیدتر شود. اما صفوف ارتش آشور، پر از افراد و عناصر بیگانه بود که از میان اقوام مغلوب گرفته بودند و سرانجام، روحیه خصومت آمیز تمام مردم، ممکن نبود در ارتش و میزان آمادگی جنگی آن منعکس نشود و آن را ناتوان نسازد.

پس از درگذشت آشوربانیپال (بین سال های 631 تا 627 ق.م - پس از 42 سال پادشاهی)، دو تن از پسرانش، «آشور-اِتیل-ایلانی» (آشور، قهرمان خدایان) و «سین-شار-ایشکون» (خدا سین شاه را منصوب کرد)، بر سر تاج و تخت با یکدیگر به نبرد برخاستند. از قرار معلوم، «آشور-اِتیل-ایلانی» که درباره اش تقریبا هیچ چیز نمی دانیم، در این رقابت پیروز شد و برای حدود چهار سال فرمانروایی کرد (631 - 627 ق.م)، شخصی با عنوان «سین-شوم-لی-شیر» که یکی از سرداران «آشور-اِتیل-ایلانی» بود برای مدت اندکی ادعای تاج و تخت پادشاهی آشور را کرده در بابل به تخت نشست (626 ق.م) این که آیا «آشور-اِتیل-ایلانی» در نبرد کشته شد یا به علل طبیعی مرد و یا به قتل رسید نامشخص است؛ آنچه مسلم است این که برادرش «سین-شار-ایشکون»، در 627 ق.م پادشاه آشور می شود.

در حالی که آشور بر اثر درگیری ها و ناآرامی داخلی رو به ضعف می رفت، در همان زمان، خود را با تهدید های خارجی پیوسته رو به افزایش روبرو می دید. در سراسر خاور میانه، اتباع و خراجگذارانش از گرفتاری های آن استفاده کردند، یا پیوندهای خود را با قدرت های مرکزی در نینوا گسستند و یا صرفا آن را نادیده گرفتند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد