قیام شَمَشوموکین؛ بحران در امپراتوری آشور

چندان از پیروزی آشوربانیپال بر عیلامیان (653 ق.م) نگذشته بود که پیرامون سال 652 ق.م، منطقه باز هم دچار طغیان و آشوب شد، و امپراتوری آشور وارد پرخطرترین بحریان سیاسی تاریخ خویش گشت. این بار مرکز آشوب، بابل، و مقصر اصلی برادر بزرگ خود آشوربانیپال، یعنی «شمش-شوم-اوکین» بود. آشوربانیپال طبق وصیت پدرش، شمش-شوم-اوکین را با اختیاراتی پایین تر از خود، بر تخت فرمانروایی بابل نشاند. به این توافق به مدت هفده سال عمل شد، اما در آن فاصله، شمش-شوم-اوکین بابلی شده - از امور آشور جدا افتاده - می خواست بر سر اقتدار نهایی بر خاورنزدیک، با برادرش بجنگد.


متحدان زیادی از درون و بیرون امپراتوری آشور به این قیام پیوستند. در متن آشوربانیپال چنین گفته شده است:


«و این شَمَشوموکین، برادر بیوفا، مراعات سوگندی را که به من یاد کرده بود نکرد، و مردم اکد و کلدانیان و آرامیان و (مردم) کنار دریا را از «کابا» تا «باب-سالی-متی»، و بردگان و خدمتکاران من و «اومانیگاشای» فراری (هوبان-نوگاش) را که پاهای شاهانه مرا می بوسید و من به سلطنت عیلام گمارده بودم و همچنین شاهان گوتیوم و آمورو و ملوخا را که به سخن آشور و نین-لیل به دست خود گمارده بودم، همه را علیه من شوراند و تحریک کرد و آنان با وی عهد بستند».


در متن آشوربانیپال هواخواهان شمشوموکین به سه دسته بخش بندی شده اند:
1) اتباع آشور؛ یعنی بابلیان، کلدانیان و آرامیان و ساکنان دریاکنار بابل (سواحل خلیج فارس).
2) عیلام که فعال ترین متحد اصلی شاماشوموکین بود.
3) «شاهان گوتیوم و آمورو و ملوخا». از دیدگاه آشوریان سده هفتم ق.م، این کلمات مفهوم پهنه های بس بزرگی را می رساند و به معنی «بخش های جهان» بوده است. «ملوخا» یعنی آفریقا. «آمورو» یعنی سوریه و فنقیه و فلسطین؛ و «گوتیوم» که در دوره های گوناگون هزاره نخست ق.م اصطلاحی بود که آشوریان درباره اورارتو، ماننا و اقوام ماد به کار می بردند. اما در این مورد به «اورارتو» اشاره ندارد چون به تازگی با آن دولت روابط دوستانه برقرار شده بود؛ و گمان نمی رود که به ماننا اشاره داشته باشد زیرا چیزی از شکست سختی که از آشوریان خورده بود (660 ق.م) نمی گذشت. بدین سبب، به گمان قوی منظور از «گوتیوم» در اینجا «ماد» می باشد.


آشوربانیپال را باید به خاطر تلاش برای فرونشاندن بحران از راه غیر خشونت آمیز تحسین کرد. او در درخواستی از مردم بابل، که کلماتش به دقت گزینش شده بود، اظهار داشت:


«تمام سخنان تو خالی ای که آن برادر نابرادر من به شما گفته است شنیده ام... . این سخنان چیزی جز باد هوا نیستند؛ حرف هایش را باور نکنید!... اینک هر طور شده به حرف های توخالی او گوش نکنید، آبرو و اعتبار خود را که در نگاه خود من و در نگاه همه کشورها چنین نیکوست بر باد ندهید، و در برابر خدا دست به گناه نزنید!... دارم به شما می نویسم که نباید خود را به این جریان آلوده سازید».


به دلایل ندانسته ای، بابلیان این پیشنهاد صلح جویانه را رد کردند و به زودی جنگی تمام عیار درگرفت. برخی از شهرهای بابلی از شمش-شوم-اوکین پشتیبانی کردند و برخی از دیگر شهرها با خردمندی بیش تری جانب آشوربانیپال را گرفتند که به روشنی بیشتری شانس پیروزی داشت. برای نمونه فرماندار شهر باستانی اور این درخواست را برای پادشاه آشور فرستاد:


«در آنجا [در منطقه اکد] جز اور و کیسیک و شاتینا، شهری نیست که به آشور وفادار مانده باشد؛ و پادشاه و سرور ما می داند که اور در میانه اکد از آغاز وفادار بوده است... تنگنا و درماندگی در همه جا هست. ما به دست شورشیان خواهیم افتاد... . بگذار پادشاه و سرور ما سربازان خود را برای نگاهداری نیایشگاه هایش بفرستد... [وگرنه] این سرزمین از کف شاه خواهد رفت».


اما آن سرزمین از دست آشوربانیپال نرفت. پس از سه سال خونریزی، شورش فرونشانده شد، و شمش-شوم-اوکین در ناامیدی، کاخ خود را به آتش کشید و در میان شعله های آن درگذشت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد