مداخله آشور در امور داخلی ماننا

اصلاحات اداری تیگلات پیلصر سوم از آشور امپراتوری بزرگی ساخت و راه را برای استیلای بعدی آن دوبت بر نزدیک به سراسر خاورنزدیک هموار نمود. پس از او، فرزندش «شَلمَنِسِر پنجم»، که در دوران پادشاهی پدرش حکمران «زیمیرّا» در فنقیه بود، به تخت سلطنت آشور نشست که دورا پادشاهی کوتاهی داشت (727 - 722 ق.م) و اطلاعات چندان روشنی درباره او در دست نیست. نام اصلی او «اولویَلو» بود و پس از نشستن بر تخت شاهی، نام خود را به «شلم نصر پنجم» تغییر داد، با این حال هرگاه از خود بعنوان شاه بابل - که در دوران پدرش ضمیمه خاک آشور شده بود - یاد می کرد، همان نام «اولویَلو» را بکار می برد. تنها چیزی که به یقین از دوران سلطنت او دانسته شده این است که شورشی در شهر «سامریه» در فلسطین کنونی رخ داد و او بهنگام محاصره آن شهر، در دوازدهم ماه تِبِت سال 722 ق.م درگذشت و تاج و تخت آشور به دست «سارگُن دوّم» رسید.

روشن نیست که آیا «سارگُن دوّم» (به سریانی: ܣܪܓܘܢ، به اکّدی: شَرو-کینو؛ 722 - 705 ق.م) فرزند «تیگلات پیلصر سوّم» بوده و یا غاصبی بوده که هیچ وابستگی به خاندان سلطنتی نداشته است. در سنگ نبشته هایش او خود را مردی تازه می نامد و به ندرت به نیاکانش اشاره می کند. با این حال نام «شَرو-کینو» (شاه راستین) را به خود گرفت که پیشتر، عنوان «سارگن اکدی» بود که بیش از 1.600 سال پیش از او، امپراتوری اکد را پایه گذاری نمود.




هنگامی که سارگن وارث تاج و تخت آشور گردید، با مسئله نگاهداری و گسترش سازمان ایالتی در زاگرس، و مبارزه با نفوذ پادشاهی اورارتو در شما و خاور روبرو بود. امپراتوری آشور در آن زمان، در تاریخ جهان، از همه پادشاهی ها گسترده تر بود؛ تمام مسیر رودخانه های دجله و فرات را تحت کنترل داشت، در زنجیره کوه های زاگرس در شرق، اورارتو (ارمنستان کنونی) در شمال، آناتولی در شمال غربی، نفوذ کرده بود، و در کرانه خلیج فارس و دریای مدیترانه، روزن هایی داشت. اما باید تأکید کرد که این امپراتوری، گرچه بسیار گستردگی داشت، همواره ناپایدار و در معرض فروپاشی بود. این از سویی به خاطر نگاهداری تسلط بر چنین سرزمین ها و اقوام متعدد و گوناگونی بود که هر یک، سنت ها و بلندپروازی های خود را داشتند؛ و از سوی دیگر، سیاست ها و روش های خشن و سرکوبگرانه آشوریان بود که باعث می شد اقوام تابع، بارها و بارها سر به شورش بردارند. به همین دلیل، تاریخ سیاسی سلطنت سارگن دوّم، آکنده از مبارزه بی امان با چنین شورش هایی بود.

سارگن دوّم که در آغاز دوران پادشاهی خود با مشکلاتی روبرو بود، با «مَردوک-اَپَل-ایدینا-ی کلدانی» (مردوخ بالادان) پیمان صلح بست و نیز همه نیایشگاه ها و ساکنان شهرهای آشور و حرّان (دو شهر مذهبی میان دو رود شمالی) را از پرداخت مالیات معاف ساخت. در همین زمان که سارگن در کوشش برای پیدا کردن پشتیبان در آشور بود، «مردوخ بالادان» به یاری «هوبان-نوگاش» شاه عیلام، بابل را تسخیر کرد و در سال 721 ق.م با عنوان «شاه بابل» تاجگذاری نمود.

سال بعد (720 ق.م) سارگن بسوی عیلام تاخت. سپاه آشور در نزدیکی شهر «دِر» با عیلامیان مصاف داد. طبق سنت، او در گزارش خود ادعای پیروزی بزرگی کرد؛ اما متون بابلی حقیقت را آشکار می کند: سارگن شکست خورد. پس از آن سال، سارگون با یک ائتلاف سوری در شهر قرقر نبرد کرد که بموجب آن، کنترل شهرهای «آرپاد»، «سومورو» و «دمشق» را بدست گرفت و همین طور بر شاه غزه (در جنوب فلسطین کنونی) که با همیاری یک سپاه کوچک مصری سر به شورش برداشته بود پیروز گشت.

در متون آشوری «سارگن دوّم» بارها گفته شده است که «ماننا» تابع دولت آشور بوده و این خود، علت مداخلات مکرر آشور در امور داخلی ماننا قلمداد گشته است ولی این گفته با حقیقت مطابق نیست و آشوریان مگر در موارد اندک که وضع ماننا مساعد نبود، با دولت مزبور نه چون کشور تابع، بلکه مانند متحد و همکار (گرچه متحد کوچک) رفتار می کردند.

به ظاهر نخستین بار آشوریان به خواهش «ایرانزو» در سال 719 ق.م در امور داخلی ماننا مداخله کردند. در آن سال سرکرده ای با نام ایرانی «متاتی» از سرزمین «زیکرتو»، بومیان را برمی انگیخت تا بر «ایرانزو» شاه ماننا بیرون شوند. دو دژ ماننایی به نام «شو-آن-داخول» و «دور-دوکّا» از تحت فرمان ایرانزو پادشاه آن کشور بدر شدند. پیادگان و سواران «متاتی» شاه «زیکرتو» نیز به آنها در این امر کمک کرده بودند. گذشته از این، سه دژ «سوکا»، «بالا» و «آبی-تیکنا»، با «روسای یکم» پادشاه اورارتو پیمان بستند. سارگن دوّم نیز (به درخواست شاه ماننا) دسته هایی برای محاصره دژها به کمک ایرانزو گسیل داشت. دژها تسخیر گشتند و طبق رسم بسیار کهن خاورزمین که در مورد اتحاد های نظامی رعایت و اجرا می شد عمل شد؛ یعنی ساکنان دژ و اموال منقول را به آشور بردند و زمین و حصار تحویل «ایرانزو» گشت.

این وقایع در زمان زندگانی «ایرانزو» که به احتمال پیر شده بود رخ داد و مقدمه پیش آمدهای پرخطرتری به شمار می رفت که بعد از مرگ او، در بحبحه مبارزه ای که به خاطر تاج و تخت میان فرزندان وی درگرفت وقوع یافت.

شاه آشور در سال 717 ق.م بخش هایی از کوهستان زاگرس و نیز شهر هیتیایی کرکمیش را تسخیر کرد.

در سال 716 ق.م، در ماننا، پس از مرگ ایرانزو، پسرش «آزا» بر سریر سلطنت ماننا نشست. «متاتی» فرمانروای «زیکرتو»، و «تِلوسینا» فرمانروای «آندیا» و «باگداتو» فرمانروای «اوئیشدیش» (که هر سه دارای نام ایرانی و حاکمان گماشته شده از سوی ماننا بودند) علیه «آزا» خروج کردند. به ظاهر اتهام ویژه «آزا» این بود که با «سارگن دوّم»عقد اتحاد بسته بود. «آزا» دستگیر و کشته شد و جنازه او را در کوه «اوآئوش» (سهند کنونی) افکندند. سارگُن دوّم بیدرنگ مداخله کرد و موفق به دستگیر کردن باگداتو شد و فرمان داد پوست از تنش برکنند و لاشه وی را در معرض تماشای مانناییان قرار داد و پسر دیگر «ایرانزو» را که «اولوسونو» نام داشت بر تخت سلطنت ماننا نشاند.

اما دانسته شد که فشار اورارتو بسیار زیاد است و اولوسونو که در میان افراد و دار و دسته ضد آشوری محصور بود بزودی از آشور جدا شد و کوشید تا با اورارتو عقد اتحاد ببندد. وی 22 دژ را که به ظاهر در منطقه هم مرز با آشور قرار داشت به «روسا» پادشاه اورارتو داد و فرمانروایان دره های بخش بالای زاب کوچک را به اقدام علیه آشور وادار کرد.

سارگن دوّم نیز که هنوز به آشور بازنگشته بود، شهر «ایزیرتو» پایتخت ماننا و دو دژ مهم مرکزی آن، یعنی «زیبیه» و «آرمائیت» را تصرف کرد. اولوسونو خود را تسلیم شاه آشور نمود و چون گویا براستی به دار و دسته طرفدار آشور وابسته و تا آن زمان مجبور به پیروی از نزدیکان خود بود، پادشاهی ماننا به وی بازگردانده شد. آشوریان همچنین دو ناحیه مرزی «نیک-سامّا» و «شورگادیا» را نیز تصرف کرده از ماننا جدا ساخته و به ایالت آشوری پارسوآ ملحق ساختند. آن گاه سارگن به سوی جنوب و نواحی که نظارت ماننا بر آن ها ضعیف بود لشکر کشید. نخست دژ مهم «کیشه سو» در مسیر بالای قزل اوزن اشغال گشت و فرمانروای آن که به نام آشوری-بابلی «بل-شَر-اوسور» (بلشصر یا بالتازار) خوانده می شد اسیر گشت. نام دژ را به «کارین-اورتا» یا «کار-اوریگالی» تغییر دادند و لوحی با تصویر سارگن در آنجا برپا داشتند و یک پادگان نظامی در آن ناحیه مستقر نمودند. بدین شیوه ایالت تازه آشوری «کیشه سو» ایجاد شد و نواحی «بیت ساگبات» و «بیت خیرمامی» و «بیت اومارگی» و دژهای «خارخوبارا» و «کیلامباتی» و «آرمانگو» که اظهار انقیاد کرده بودند، جزو آن گشتند.

در همین زمان، ساکنان دژ «خارخار» خداوند ده خویش را که «کیبابا» نام داشت اخراج کردند و از «تالته» شاه «الّی پی» درخواست کردند تا آنها را به تابعیت خویش بپذیرد. «الی پی» یکی از پادشاهی های کوچک ماد جنوبی بود که میان آشور و عیلام (در کرمانشاه کنونی) قرار داشت.

این رویداد سبب شد تا سارگن دوّم لشکرکشی به سوی جنوب را دنبال و «خارخار» را اشغال کند و ساکنان آن محل را به اسارت ببرد. سپس، به جای اهالی پیشین، مهاجرانی را سکونت داد که به احتمال زیاد اسرائیلیانی بودند که در سال های 732 - 721 ق.م سر به اطاعت نهاده بودند. او خارخار را سخت مستحکم نمود و آن را مرکز یک ایالت آشوری قرار داد.

ایجاد این پایگاه جنگی نیرومند در پشت سر ماننا نمی توانست تأثیر عمیقی در سیاست دولت مزبور نداشته باشد و نتیجه این وضع در طی سال های بعد و لشکرکشی های «سارگون دوم» به سوی خاور (715 - 713 ق.م) نمایان است.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد