پایه گذاری امپراتوری آشور نو

اَدَد-نیراری دوّم را نخستین شاه آشور در دوره نو-آشوری دانسته اند. از او به بعد، یک دودمان پادشاهان نیرومند بر سر این وعده ماندند، و آشور را به گسترده ترین و وحشت آورترین امپراتوری ای که جهان تا به آن هنگام بر خود دیده بود، مبدل کردند.

جنگ هایی که پادشاهان آشور هر ساله به آن دست می زدند، از چند جهت قابل ملاحظه است؛ از جهتی جنبه دفاعی داشت و برای دفاع از "سرزمین خدای آشور" بود؛ از جهتی به خاطر غارتگری بود، و از جهتی یک جهاد مذهبی به شمار می آمد؛ و از آنجا که جهاد به نام خدا انجام می گرفت، به کاربردن هر ابزاری برای رسیدن به موفقیت، هرچند بی رحمانه و ددمنشانه، مجاز شمرده می شد.

خود اَدَد-نیراری دوّم در مورد افتخاراتش می گوید:

"آن نیرومندِ جنگجو، که شهرها را برمی اندازد، که سرزمین های بسیاری را می سوزاند، منم. قهرمان نیرومندی که دشمنانش را نابود می سازد و اشرار و بدکاران را در آتش خشم خود می سوزاند، منم... . مانند توفان می تازم. مانند رگبار می خروشم... . مانند تور به دام می اندازم... . سردمداران چهار سوی جهان از یادآوری نام پرهیبتم به خود می لرزند".

اَدَد-نیراری دوّم، ناحیه "از آن سوی زاب پایین – مرز کشور لولوبیان – از هابهی و زاموآ تا گردنه های کشور نامار را درنوردید و پیش از آن نیز به سوی سرچشمه زاب بزرگ (زاب بالا) رفته به کشور مهری رسید.

او توانست آرامیان را که تهدید برای نینوا به حساب می آمدند، از دره دجله و کوه های کاشیاری، بیرون براند در نبرد با آرامیان موفق شد تا چندین شهر آرامی را تسخیر کند. به چشم شاه آشور، جنگ با آرامیان، "جنگ نجات ملی" بود. در شمال، اقوام آرامی را قتل عام کرد و باقیمانده آنها را به درون کوه ها پس راند. به شمال بابل تاخت و شهرهای هیت و زاکو را تسخیر کرد و با نَبو-شوما-اوکین شاه بابل (900 - 887 ق.م)، یک معاهده صلح 80 ساله به امضا رساند. خود اَدَد-نیراری دوّم درباره جنگ با آرامیان می گوید:

"شکست صحرا نشینان، آرامیان، انجام پذیرفت... . من کسی هستم که شهرهای هیت، ایدو و زاکو، پایگاه های آشور، را به قلمرو این سرزمین بازگرداندم... . شهر کهن آپکو، که پادشاهان پیش از من ساخته بودند، رو به زوال رفته و به تلی از ویرانه تبدیل گشته بود. من آن شهر را بازسازی کردم... . من آن را زیبا و باشکوه و بزرگ تر از اوّلش ساختم".

جانشینان اَدَد-نیراری دوّم نیز همواره این مضمون "بزرگ تر از اوّلش" را به کار می گرفتند و هر کدام می کوشیدند تا از راه اقدامات نظامی و برنامه های عمرانی (چه ساختمان های تازه و چه بازسازی ساختمان های کهنه) خود و خدای آشور را بزرگ و سایش پذیر جلوه دهند.

برای نمونه، پسرش توکولتی-نینورتا-ی دوّم (890 - 884 ق.م)، هم دستاوردهای پدر را تثبیت و هم دیوارهای پدافندی شهر را مرمت نمود. هر پادشاه تازه ای، به تاخت و تاز ها و لشکرکشی های محدود نزدیک به سالانه، دست می زد و کمی سرزمین بیش تر و چند شهر تازه تر را به قلمرو آشور می افزود.

در آغاز برپایه رسم دیرینه، بیشتر شهرها و اقوام به تسخیر درآمده، فرمانروای بومی خود را نگاه می داشتند و آن ها زیردست و فرمانبردار شاه آشور می شدند؛ اما هر چه قلمرو پادشاهی بیش تر گسترش می یافت، گردآوری خراج از نواحی دورافتاده و سرکوب شورش ها در آن ها دشوار می شد. بنابراین مصلحت بیش تر بر آن قرار گرفت که بسیاری از این نواحی به صورت ایالت های رسمی درآیند، که بر هر کدام، یک فرماندار آشوری گمارده شده از سوی شاه آشور فرمان براند. بدین ترتیب یک امپراتوری واقعی با دستگاه اداری پیچیده، کم کم و بر اساس ضرورت، شکل گرفت.

نظام اقتصادی ای که آشور بر ایالت های خود تحمیل می کرد، صریح، خودمحور، و سختگیرانه بود. مواد غذایی، حیوانات اهلی، فلزات گران بها، و دیگر کالاها و ذخایر، به طور مرتب از نواحی دورافتاده به درون منطقه مرکزی امپراتوری روان بود؛ اما اگر چیزی به جبران خسارت های وارده بر آن مردمان به سوی آن ها روان می شد، بسیار اندک بود. نتیجه این بود که در حالی که دولت ثروتمند می شد، اتباع دورافتاده اش تهیدست و به تقریب، همواره در حال شورش بودند. دولت برای رویارویی با چنین شورش هایی و به طور کلی آرام نگه داشتن جمعیت های محلی، شبکه ای از جاسوسان و پادگان های نظامی را در هر ناحیه نگه می داشت و با این کار، آن ها را قاطعانه وادار به اطاعت می کرد. هنگامی که معلوم می شد افراد یا گروه هایی پیوسته سرکشی می کنند، رهبران آشور گاهی آن ها را می کشتند، اما بیش تر وقت ها، آن ها را تنها وادار به ترک محل خود می کردند.

آغاز دور نخست تاخت و تاز آشور

نخستین پادشاه بزرگ امپراتوری نو-آشور، آشورنصیرپال دوّم (859 - 824 ق.م)، پسر توکولتی-نینورتای دوّم بود، که با بکارگیری از روش های خشونت آمیز و بی رحمانه، یک بار دیگر آشور را چنان ساخت که نامش در خاور نزدیک وحشت می آفرید. سپاهیان او، نخستین سپاه در تاریخ بودند که از سواره نظام استفاده کردند و خود او، بیرحم ترین شاه آشور به حساب می آمد.




آشورنصیرپال دوّم

لشکرکشی های آشورنصیرپال دوّم به سرزمین ماد نیز، از دیگر دست اندازی ها جدی تر بود. در لشکرکشی سال 883 ق.م، به سرزمین های زاموآ چندان دست اندازی نشد و پادشاه آشور از راه کیّروری به ناحیه زاب بالا رفته آنگاه به شتاب به سوی شمال باختری توجه کرد. با این وجود نواحی کوهستانی نزدیک این مسیر یعنی کیّروری، سمسی، سیمره، اولمانی، آداعوش، خارگا و خارماسا، نه تنها اسبان و قاطران و دام های شاخدار و شراب و ظروف مفرغ، به شاه آشور هدیه دادند بلکه، عوارض و خراج هایی نیز به سود آشور بر ایشان گماشته شد. ساکنان سرزمین گیلزان نیز به منظور جلب عطوفت ایشان، هدایایی همچون اسبان و سیم و زر و قلع و مس و مصنوعات مفرغی فرستادند.

لولوبیان نیز معنی این لشکرکشی را نیک دریافته، دانستند که نخستین اقدام به منظور انجام نقشه تسخیر کشو و اسارت ایشان است، بنابران در لشکرکشی سال 881 ق.م، عزم خود را جزم کردند که به سختی پایداری کنند و پیشوا (ناسیکو) ی قبیله ای به نام داگار که به نام اکدی نور-اَدَد نام نهاده شده بود، در رأس ایشان جا گرفت. وی مردم سراسر زاموآ را گرداگرد خویش متحد ساخت و لشکریانش حصاری برپا داشتند تا گردنه بابیته را ببندند.

اما به نظر می رسد آشورنصیرپال دوّم، به نور-اَدَد مجال نداد کار را به پایان برساند و با نیروی هنگفتی که از حیث شمار بر نیروی نور-اَدَد برتری داشت، از گردنه گذشته و به مرکز زاموآ رخنه کرد. نور-اَدَد به روش دیرین به کوه ها پناه برد. آشورنصیرپال دوّم تا کوه نصیر پیش راند. او، سه پادشاهی کوچک زاموآیی را بر سر راه خویش بکلی نابود کرد. این پادشاهی های کوچک، پادشاهی های داگار، پادشاهی موساسینا به مرکزیت دژ بوناسی و پادشاهی ------تیارا به مرکزیت دژ لاربوسا بودند. تعدادی دام هم که در کوه ها پنهان شده بودند به دست شاه آشور افتاد.

آن گاه امیران زاموآ از پایداری خودداری کردند. آشورنصیرپال دوّم ایشان را به حال خویش واگذاشت که شاهی کنند ولی آن سرزمین ها را به ایالت آشوری که ایجاد کرده بود پیوست کرد و بر اهالی خراج گرانی – از اسب و سیم و زر – گمارد؛ و گذشته از این ها، مالیات های جنسی مرسوم آشوریان و عوارض ساختمانی را نیز در آن نقاط برقرار کرد. این ایالت که در سال 881 ق.م به دست آشورنصیرپال دوّم تسخیر شد، بعد ها در منابع آشوری (از نیمه دوّم سده نهم ق.م) به نام زاموآ یا مازاموآ خوانده شد؛ بخش شمالی کشور را ماننا خواندند، و جنوبی را پارسوآ نام نهادند.

دو امارت زاموآی جنوبی به نام های امکا و آرشتوا در سال بعد (880 ق.م) خراج وعده داده شده را به آشوریان نپرداختند و این خود بهانه ای برای لشکرکشی دوباره آشور به زاموآ.

آشورنصیرپال دوّم خواست تا از تدارک جنگی زاموآیی ها جلوگیری کند و بر ایشان پیشی جوید و تنها با سواران و ارابه های جنگی به راه افتاد و چشم براه رسیدن پیادگان و افراد مهندسی سپاه نگشت. وی با آفندی توانست دژهای آمّالی و آراشتوا را تصرف کند و چپاول و کشتار را نه تنها در پادشاهی آراشتوآ، بلکه در امارات همسایه آن – یعنی کیّرتیارا (این بار به مرکزیت خاشمار) و سابینا به مرکزیت خودون، و موساسینا به مرکزیت بوناسی – تا گردنه های خاشمار آغاز کرد. تنها داگار با پیشکش کردن باج و هدایا نجات یافت. در دیگر نواحی اثری از ساکنان محل بر عرصه خاک باقی نگذاشتند؛ مردم بالغ و کارآمد را به بردگی بردند و کودکان را در آتش سوزاندند.

سپس آشوریان به پادشاهی آمکا روی آوردند. آمک و کسان وی در کوه ها پنهان شدند. ولی آشوریان در دژ وی به نام زامرو و دیگر دهکده های متروک، مقدار زیادی اموال گوناگون همچون مصنوعات مفرغی (لوازم خانه و مصنوعات تجملی و هنری) به دست آوردند. آشوریان ده ها تن از جنگجویان آمکا را اسیر کرده با انواع شکنجه های وحشیانه معدوم ساختند. آنگاه به پادشاهی شخصی به نام آتا که هیچ ارتباطی با پایداری زاموآیی ها نداشت لشکر کشیدند. این پادشاهی نیز مانند امارات دیگر تارومار شد. در اینجا، آشورنصیرپال دوّم، مقداری مصنوعات مفرغی به رسم هدیه از کشور سی-پیر-من دریافت داشت که برای جلب عنایت وی فرستاده شده و پیشکش شد.

آشورنصیرپال دوّم در بازگشت از زامرو در قلعه آرکادی بازایستاد و شاهان محلی زاموآ بار دیگر در آنجا با هدایایی به نزد وی آمدند. در آن زمان خراج سالیانه زاموآ افزایش یافته بود و به انواع کالاهایی که می بایست بابت خراج پیشکش کنند، منسوجات پشمی رنگ شده و روف مفرغ و شراب و دامهای شاخدار خرد و کلان نیز افزوده شد. زاموآیی ها (به نظر می رسد پیشه وران زاموآ)، به رسم بیگار برای کارهای ساختمانی به شهر کلخو در آشور برده شدند. از شاهکان زاموآ، شاهکان گیلزان و خوبوشکیه و دژ کاسی خارتیش نیز هدایایی فرستادند.

آشورنصیرپال دوّم از این دستاوردها خشنود نبود و باز کوشید تا مردم زاموآ را که در کوه ها پنهان شده بودند دستگیر کند. آنگاه دژ آتلیل را که زمانی به پادشاهان کاسی تعلق داشت احیا کرد و آن را مرکز گردآوری مالیات و خراج از ایالات نوبنیاد و انبار علوفه و آذوقه برای لشکرکشی های آینده خویش به سوی خاور قرار داد.

بعد ها بخشی از مردم زاموآ (به احتمال باز هم در درجه نخست، پیشه وران) به تختگاه تازه آشورنصیرپال دوّم، شهر کلخو انتقال یافتند. آشورنصیرپال دوّم، شاهکان خرد را در زاموآ به جا گذاشت و تنها کارمندان خویش را بر ایشان دیدبان کرد و پادگانی نیز در آنجا برپا ساخت که خراج و عوارض را دریافت کنند. اما چندان نگذشت که زامو بصورت یکی از ایالات آشور درآمد.

او پس از تثبیت دستاوردهایش در جبهه خاور، و تکمیل ساختمان کاخ خودش (در سال 879 ق.م)، در صدد برآمد تا کاری را انجام دهد، که دیگر پادشاهان آشور، از زمان تیگلات-پیلصر یکم نیرومند، در بیش از دو سده پیش از آن، موفق به انجامش نشده بودند - یعنی دستیابی به سواحل دریای مدیترانه.

آشورنصیرپال دوّم، در آغاز، راهش را از میان قلمرو تحت حاکمیت آرامیان گشود ( با تاخت و تاز به سوریه و تسخیر دژ کاپرابی آرامیان؛ 878 ق.م)، تا اینکه به کرکمیش در کرانه باختری فرات بالا رسید، و در آن پیکار بزرگ، شهرهای کرکمیش، حلب، و سواحل لبنان را تسخیر و همه فنقی ها را وادار به پرداخت خراج کرد. وقایع نگاری های سالانه و مفصل او، رویداد های پس از پیکار، و رسیدنش به دریای بزرگ را شرح می دهد:

"در آن هنگام از کنار کوه لبنان گذشتم تا به دریای بزرگ رسیدم... . در دریای بزرگ جنگ افزارهایم را شستم و هدایایی به پیشگاه خدایان عرضه کردم. خراج شاهان ساحل دریا و مردم شهرهای صور، سیدون، بیبلوس، ماهالاتا را... از نقره، طلا، سرب، مس، ظرف های مسی، جامه های پشمی دارای رنگ روش... تا چوب افرا، چوب شمشاد، و عاج... از آن ها دریافت کردم و آن ها بر پایم افتادند... . هدایایی به پیشگاه خدایان عرضه کردم، و لوح سنگی یادبودی به پاس شجاعت خود ساختم و در آنجا برپا داشتم."

با این حال نتیجه این پیکار، تسخیر واقعی سواحل دریای مدیترانه نبود؛ شاهکان محلی در مقام خود به جا ماندند و تنها وادار به پرداخت خراج گشتند.

آشورنصیرپال دوّم همچنین درباره یکی دیگر از لشکرکشی هایش، مغرورانه می گوید:

"شهر را تسخیر کردم؛ 600 تن از جنگجویان آن ها را از دم تیغ گذراندم؛ 3.000 اسیر را در آتش سوزاندم؛ در میان آن ها حتی یک تن را زنده نگذاشتم که به گروگان درآید. فرمانروایشان، هولای، را زنده اسیر کردم. از اجسادشان پشته ها ساختم؛ مردان جوان و دوشیزگانشان را در آتش سوزاندم. هولای... را پوست کندم و پوستش را بر فراز دیوار شهر پهن کردم... [و] شهر را ویران ساختم."

و در یک وقایع نگاری دیگر، شاه وحشی گری های بیش تری، از جمله بریدن بینی، گوش، انگشتان و بریدن دیگر اندام های بدن، به صلابه کشیدن برخی از قربانیان، و زنده به گور کردن برخی دیگر در درون دیوارهای کاخ را برمی شمارد.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد